خاطراتی از حمیدرضا ترقی، و بیان ناگفته ها از کارنامه مبارزاتی خود قبل و بعد از انقلاب.
حوزه احزاب و تشکل های گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان ، نعیمه مونسی، فاطمه نصرالهی؛ در روزهای بهمن ماه امسال به سراغ فردی رفتیم که اگرچه در زمان انقلاب در مشهد سکونت داشت اما خود را برای دیدار حضرت امام (ره) به تهران رساند و از ابتدای جوانی خود عمرش را در راه انقلاب و اسلام گذاشت. با حمیدرضا ترقی عضو حزب موتلفه اسلامی به مرور تاریخ انقلاب پس از پیروزی انقلاب اسلامی پرداختیم. متن این گفت گو به شرح زیر است:
اکنون آزمون جریان های سیاسی برای اداره مطلوب کشور است/نتیجه اعتماد به آمریکا و اروپا در حال مشخص شدن است که می تواند راهبرد آینده ایران باشد
باشگاه خبرنگاران جوان: با عرض سلام و تشکر از وقتی که به ما اختصاص دادید و ضمن عرض تسلیت برای درگذشت آقای نبی حبیبی قصد داریم با شما گفتگویی را پیرامون تاریخ شفاهی انقلاب و دستاورد های انقلاب داشته باشیم، به عنوان سرفصل بحث تمایز چهل ساله شدن انقلاب اسلامی ایران را با سال های گذشته در چه می دانید؟
ترقی: امسال چند تمایز دارد؛ یکی اینکه دشمن کمر بسته به اینکه مردم چهل سالگی انقلاب نبینند و یک دگرگونی و تغییر را در نظام جمهوری اسلامی پدید آید. تحت عنوان براندازی و پشیمانی مردم و چه شیوه های دیگری که مورد بحث است.
مسئله دوم این است که نتیجه تجربه تاریخی کشور در تعاملات با آمریکا در حال مشخص شدن است. اینکه اعتماد به آمریکا و اروپا چقدر می تواند در خط آینده توسعه کشور تعیین کننده باشد و قابل اعتماد باشند. این موضوع نیز در دهه فجر تکلیفش مشخص می شود که آیا می شود به اروپا اعتماد کرد یا نه و این تکلیف ما را برای آینده توسعه کشور مشخص خواهد کرد که بعد از ۴۰ سالگی و در دهه ۵۰ آینده انقلاب و کشور را به چه سمتی جهت دهیم.
سومین مسئله این است که شرایط کشور و انقلاب با فشار هایی که دشمن بر مردم و کشور وارد کرده است، در اوجی از فشار به مردم برای عبور از انقلاب شاهد هستیم و اگر مردم این فشار نهایی را تحمل کنند و از این مرحله عبور کنند، می شود گفت: جامعه ما یک مصونیتی در برابر فشار های بعدی دشمنان پیدا می کند، چون تمام امکانات خود را بسیج کرده است که ضربه را در این موقعیت بر ما و مردم بزند. اگر مردم بتوانند حد اعلای فشار را تحمل و عبور کنند بقیه فشار ها راحت و ساده خواهد بود. به همین خاطر چهل سالگی انقلاب برای دشمن مهم است و مهم است که این چهل سالگی چگونه می گذرد و ادامه پیدا می کند.
نکته دیگر شرایط کشور، بحث آزمون جریان های سیاسی برای اداره مطلوب کشور است. ما در شرایطی هستیم که مردم با جان و دل و گوشت و پوست خود نوع مدیریت را آزمایش می کنند و ببینند تفکرات لیبرالیستی و دور از سیاست های نظام و رهبری چقدر می تواند مشکلاتشان را حل کنند؛ لذا این مقطع مقطعی بسیار سرنوشت ساز برای مردم است که در تصمیمات خود به سمت مدیریت جهادی بروند یا به سمت مدیریت لیبرالی. مردم باید ببینند مدیریت انقلابی را می پسندند یا مدیریت رفاهی و محافظه کارانه ای که اکنون حاکم است . این امر تکلیف مردم را برای آینده روشن می کند.
در بین الملل هم شرایط ما بسیار حساس است؛ امروز جمهوری اسلامی تقریبا در برابر قدرت های مختلف جهان قرار دارد؛ قدرت هایی که می خواهند مانع نفوذ و تاثیرگذاری جمهوری اسلامی در معادلات منطقه شوند. آن ها می خواهند جلوی نفوذ ایران و جلوی افزایش هژمونی ایران را بگیرد.
در حالیکه امروز جمهوری اسلامی ایران هم اثبات کرده است که در منطقه تاثیرگذار است و هم اثبات کرده است که قدرت حل و فصل مسائل منطقه ای را دارد یعنی قدرت افزایش و تقویت هژمونی را دارد و هم اینکه ملت های منطقه علاقه مند به ایران هستند. مردم عراق ،سوریه، لبنان و همه کشور هایی که به شکلی در معرض فشار های غربی هستند احساس نیاز به جمهوری اسلامی می کنند و احساس می کنند که باید از پشتوانه جمهوری اسلامی برخوردار باشند تا بتوانند بر مشکلات خود غلبه کنند؛ بنابراین ما در منطقه هم یک شرایط بسیار حساسی داریم که به فرار از آمریکا منجر شده است و به تاثیرگذاری ایران در صلح منطقه تبدیل می شود؛ چه صلح در سوریه و چه افغانستان باشد. شرایط ما در چهل سالگی انقلاب یک شرایط کاملا متفاوت از سال های گذشته است که ما چنین موقعیتی نداشتیم.
در کودکی به استقبال شاه نرفتم و شلاق خوردم
باشگاه خبرنگاران جوان: سال ۴۲ کجا بودید؟
ترقی: سال ۴۲ نیشابور بودم، اما یادم است سال ۴۱ شاه به نیشابور آمده بود؛ بعد از همه پرسی ۶ بهمن بود، بچه های دبستانی را از طرف مدرسه برای استقبال شاه بردند. من در آن زمان کلاس اول دبستان بودم، اما به استقبال شاه نرفتم و در پشت مدرسه شروع به خط بازی کردیم، اما وقتی معلممان فهمید ۱۵ تا به دست هایمان شلاق زد.
باشگاه خبرنگاران جوان: شما متولد سال ۱۳۳۴ در نیشابور هستند و قاعدتا فضای سال ۴۲ را درک کردید، در ماجرای قیام ۱۵ خرداد در کجا بودید و این مسئله در مشهد و نیشابور با چه واکنش هایی همراه بود؟
ترقی: در نیشابور خبری نبود، اما در مشهد و بیشتر در مراکز استان های کشور که حوزه علمیه داشتند و نقش روحانیت پررنگ بود، تحرکاتی وجود داشت. در مشهد مثل قم تظاهراتی به حمایت از امام و مخالفت با رژیم به خاطر دستگیری حضرت امام برگزار شد. آن زمان، ما دسترسی زیاد به اطلاعات نداشتیم، اما بعد متوجه شدیم که بخشی از روحانیت مشهد مثل مقام معظم رهبری، آقای طبسی و شخصیت های بزرگی که با حوزه قم ارتباط داشتند، به همراه مردم تجمعاتی برگزار کردند که تعدادی هم دستگیر شدند.
درس های امام را به صورت دستی منتشر می کردیم/ روحانی در نیشابور روزها سرباز بود و شب ها سخنرانی سیاسی می کرد
باشگاه خبرنگاران جوان: از کی به مشهد رفتید؟
ترقی: من از سال های 49 برای مقطع دبیرستان به مشهد رفتم؛ آن سال ها در محضر درس مقام معظم رهبری در مسجد امام حسن و کرامت می رفتیم و ارتباطم با روحانیت مبارز مشهد افزایش پیدا کرد و از سال ۵۰ از مقام معظم رهبری دعوت می کردیم که سه شنبه هر هفته به نیشابور می آمدند و در خانه ها جلسات مخفی برگزار می شد. آن زمان ما درس های حضرت امام را که از نجف می آمد، به صورت دستی تکثیر می کردیم چرا که جایی نمی شد آن ها را چاپ کرد و دستی تمام یک دفتر صد برگ را می نوشتیم و صبح به نفر بعدی می دادیم و همین جور ادامه پیدا می کرد و درس های امام اینگونه توزیع می شد و آرام آرام اندیشه امام منتشر می شد و در سال های ۵۱ و بعد از آن فعالیت ما شفاف تر شد.
یک کانون بحث انتقاد دینی در نیشابور داشتیم که آنجا با جوانان در جلسات مذهبی و پرسش و پاسخ های مذهبی و سیاسی داشتیم که اساتید آن شاگردان امام مثل آیت الله فرزانه، حسینی قائنی و گاهی اوقات شهید هاشمی نژاد نیز در این جلسات شرکت می کرد و آن کانون جوانان را فعال کرده بود.
من از همان نوجوانی در این کانون بودم و البته قبل از آن در یک جلسات مکتب قرآنی بود که حفظ حدیث داشتیم و یک روحانی به نام آقای باقری برگزار می شد که ما حدیث از حفظ می کردیم و بعد به کانون بحث انتقاد دینی با مقام معظم رهبری رفتم تا سال ۵۲ که آقای روحانی (رئیس جمهور) سربازی خود را به نیشابور آمد. ایشان جزو سپاه دانش بود روز ها لباس نظامی به تن می کرد و شب ها عمامه سر می کرد و در مسجد سخنرانی می کرد و جلسات جوانان را اداره می کرد. ما بحث های اعتقادی و احکام را برای جوانان می گفتیم و آقای روحانی بحث های سیاسی را اداره می کرد.
اولین اعلامیه برای حزب رستاخیز را در نیشابور نوشتم/ ساواک روز اعزام سربازیم، مرا دستگیر کرد
باشگاه خبرنگاران جوان: بعد از اینکه به مشهد رفتید به نیشابور برگشتید؟
ترقی: وقتی دیپلم خود را گرفتم تا زمان دانشگاه چند وقت به نیشابور رفتم. سال ۵۲ دانشگاه علم و صنعت تهران رشته عمران قبول شدم همان روز اول درگیری شد و پلیس دانشگاه را بستند و آن وقت دانشگاه علم و صنعت در رسالت بود و اولین درگیری بین دانشجویان و پلیس به وجود آمد و کماندو ها دانشگاه را بستند و من مجبور شدم به نیشابور برگردم.
در نیشابور جلسات ادامه داشت تا موقع سربازی شد و هنوز دانشگاه باز نشده بود. دفترچه سربازی خود را پست کرده بودم و قرار بود ۱۹ بهمن به مشهد بروم و سرباز بشوم. همزمان با آن دولت حزب رستاخیز را اعلام کرد که ما یک اعلامیه علیه حزب رستاخیز نوشتیم و بر در مسجد جامع شهر چسباندیم که آن زمان ما را شناخته بودند و ساواک به دنبال ما می گشت.
از آنجایی که روز ۱۹ بهمن روز اعزامم بود، به مشهد رفته بودم، اما می دانستم مرا پیدا می کنند. من آماده رفتن به سربازی در مشهد بودم، اما ساواکی ها مرا پیدا کردند و لوازم و کتاب های مرا پیدا کرده بودند و بعضی رفقای دیگر را در نیشابور گرفته بودند.همزمان با این اعلامیه نیز، امام اطلاعیه ای علیه حزب رستاخیز داده بود.
باشگاه خبرنگاران جوان: مضمون اعلامیه شما چه بود؟
ترقی: مضمون اعلامیه ما این بود که کسانی که دنبال حزب معاویه ای و یزیدی هستند، به دنبال حزب رستاخیز بروند و آن هایی که دنبال حزب الهی هستند، باید به دنبال آیت الله خمینی بروند؛ و این اعلامیه اولین اعلامیه ای بود که غیر از اعلامیه امام در مورد حزب رستاخیز نوشته شد.
باشگاه خبرنگاران جوان: با بچه های جلسات مخفیانه این اعلامیه را نوشتید؟
ترقی: یک جلسه ۴ تا ۵ نفره با دوستان تشکیل دادیم و من متن آن را نوشتم. دوستان من از آنجایی که می دانستند دستگیر می شوند، بلافاصله برای ادامه تحصیل به هند رفتند و ما دستگیر و محکوم به زندان شدیم.
هیچ کس فکرش را هم نمی کرد که علمای دینی بتوانند انقلاب کنند / دوران تکوین انقلاب ۱۵ سال طول کشید
باشگاه خبرنگاران جوان: از منظر شما چه فضایی موجب شد که ما از واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ به بهمن ۵۷ برسیم، رمز وحدت مردم که همه با یکدیگر متحد شدند، چه بود؟
ترقی: هر انقلابی یک دورانی برای تکوین ملت نیاز دارد؛ وقتی امام در سال ۴۳ دستگیر و تبعید شد، عوامل ساواک از او سوال می پرسند که عواملت و طرفدارانت کجاست؟ امام می گویند طرفداران من در گهواره ها هستند. مفهوم این جمله این است که انقلاب شروع شده است، اما نسلی که باید از او حمایت کنند و اهداف آینده او را تحقق بخشند، نسلی هستند که در گهواره هستند و باید بزرگ و حمایت شود. از سال ۴۳ تا ۵۷ باید ۱۵ سال طول می کشید که این ملت تکوین پیدا کند. انقلاب تکاملی پیامبر هم همین گونه بود و اگر پیامبر ۱۳ سال کار مخفی و مبارزاتی و نبرد اندیشه ای نمی کرد نمی توانست انقلابی به پا کند و حکومتی را در مدینه به پا کند.
از سال ۴۳ تا سال ۵۶ که شورش ها شروع شد، همان ۱۳ سال طول کشید و مبارزات امام بعد از رفتنش در چند بعد ادامه پیدا کرد و این ها باید در داخل کشور طرفدار پیدا می کرد. علمای آن زمان طرفدار اسلام حکومتی و سیاسی نبود و می گفتند ما را چه به حکومت و فکر می کردند چرا ما فقه حکومتی بخوانیم؟ اکثر علما از سیاست فاصله داشتند غیر از عده خاصی مثل امام و شاگردانش. وقتی امام در ترکیه تبعید شد کتاب حکومت اسلامی را نوشت و سال ۴۸ شروع به نوشتن حکومت اسلامی کرد و شروع به تدوین کردن برنامه حکومتی اسلام کرد.
این کتاب ها تحت عنوان های مختلفی مثل کاشف الغطا می آمد، اما فقط جلد فرق می کرد، اما محتوا کتاب امام بود؛ و باعث شد ما بفهمیم نظام اسلامی دارای شاکله و حکومت و برنامه است و می تواند کشور را اداره کند و این اندیشه در کشور و بین طرفداران انقلابی حضرت امام ترویج می شد و وقتی که این ها جا افتاد طرفداران این تفکر زیاد شد چرا که آن زمان چریک های فدایی خلق و کمونیست ها و حزب توده در کشور تبلیغ می کردند که دین افیون جامعه است و می گفتند اسلام موتور محرک انقلاب نیست و این سوسیالیسم است که محرک تفکر انقلاب است.
تقریبا تصور همه این بود که غیر از جریان های چپ در منطقه، هیچ جریان دیگری نمی تواند انقلاب کند و مردم را حرکت دهد و حرکتی به سمت مساوات و عدالت داشته باشد؛ این از چیز هایی بود که کمونیست ها هم در مورد آن تبلیغ می کردند. از سوی دیگر به علت اینکه هیچ کدام از علما قیامی نکرده بودند که نشان دهد دین هم می تواند محرک باشد، هیچ کس چنین ظنّ مثبتی نسبت به دین و علما نداشت.
ما در زندان که بودیم کمونیست ها هیچ تصوری نداشتند که اسلام این نظام را سرنگون می کند و اصلا چنین باوری نداشتند، ولی امام این تفکر را باز کرد و شخصیت هایی مثل مقام معظم رهبری در درس ها و تفسیرها، شاکله ساختار نظام ولایت را بررسی و تبیین می کردند و می گفتند طاغوت این است و حکومت اسلامی این است و نظام باید توحیدی باشد و متکی به شریعت باشد و زمانی که این نوع تفکرات باز شد، جامعه ای که باید نیروی طراز انقلاب را تربیت کند، پای درس امثال شهید مطهری، رهبری، شهید هاشمی نژاد و شهید بهشتی پرورش دادند. یعنی همان نسلی که ۱۵ سال در گهواره بودند، شکل گرفت و رشد کرد.ما از مقطع سال ۴۳ تا ۵۶ تربیت نیروی طراز انقلاب را در سراسر کشور داشتیم که در کل کشور معتقدان و شاگردان امام این کار را در کل کشور گسترش دادند و زمینه برای انقلاب باز شد.
تمام سران گروه های مختلف در زندان مشهد، تبعید بودند
باشگاه خبرنگاران جوان: آشنایی شما با حزب موتلفه و نیرو های انقلابی همچون رهبر معظم انقلاب و آیت الله هاشمی از کجا رقم خورد؟ با توجه به فضای اختناق آمیز مشهد گویا شما در مشهد دستگیر هم شدید؟
ترقی: ما در دوران تحصیل عمده بهره خود را از مقام معظم رهبری بردیم و ارتباط مستمری با ایشان داشتیم و از ایشان خط فکری و اندیشه می گرفتیم و زیربنا های فکری واعتقاداتمان را ایشان شکل دادند. بعد از اینکه به زندان رفتیم گروه های مختلفی بودند و اکثر سران گروه ها به مشهد تبعید بودند؛ از مجاهدین خلق، حزب توده و چریک های فدائیان خلق و حزب موتلفه همه مشهد بودند و اکثر آن ها محکوم به حبس ابد بودند. این افراد را از زندانیان کم سن و سال جدا کرده بودند، چرا که دیده بودند در زندان کادرسازی می کنند و نیرو های جوان را تربیت می کنند و برای همین به مشهد تبعید کرده بودند که دسترسی به بدنه زندانیان سیاسی نداشته باشند.
تاریخچه گروه های سیاسی مختلف را از زبان خودشان در زندان شنیدم/ دوره دانشگاهی ام را در زندان گذراندم!
باشگاه خبرنگاران جوان: این حبس همان زمانی بود که به جای سربازی رفتید؟ حکم شما چقدر بود؟
ترقی: بله همان دستگیری بود. حکم من در ابتدا یکسال و نیم بود، اما در دادگاه تجدید نظر به یکسال تقلیل پیدا کرد. بعد از اینکه به زندان مشهد رفتیم اول دوماه به سلول انفرادی رفتم. ابتدا دو ماه در سلول انفرادی ساواک بودم و بعد در داخل زندان وکیل آباد رفتم که در آنجا سران گروه های مختلف آنجا بودند. مثلا سردسته مجاهدین خلق که مهدی ابریشمچی بود که مرد شماره دو مجاهدین بود و شوهر خانم قجر بود و زن خود را به مسعود رجوی داد، در آنجا بود.
یا کسی مثل احمد رضایی ها برادر سردمدار مجاهدین خلق بود و در کنار آن تعدادی از میلیشی ها و کادر نظامی آن ها بودند و تشکیلات وسیعی در زندان مشهد داشتند. تعدادی چریک های فدائیان خلق و تعدادی از سران حزب توده بودند و در کنار آن ها گروه آقای عسگر اولادی بودند که ایشان، آقای حاجی حیدری و مرحوم لاجوردی در زندان مشهد بودند.
وقتی وارد زندان شدم، دیدیم این گروه که با امام ارتباط داشتند با ما هم سنخ تر هستند و ما به آن ها پیوستیم. می توان گفت من دوره دانشگاهی خود را در زندان گذراندم. آقای عسگر اولادی زبان انگلیسی می خواند و درس خارج به طلبه ها یاد می داد و با همدیگر در روز حدود ۱۳ ساعت کار می کردیم، یعنی ساعت ها تفسیر قرآن با عسگر اولادی انجام می دادیم وعلاوه بر آن با حاجی حیدری روی نهج البلاغه کار می کردیم. در واقع در آن زندان تاریخچه سیاسی همه گروه هایی که آنجا بودند را از زبان خودشان شنیدیم و فعالیت های سیاسی را از پای صحبت های آن ها می شنیدیم.
تمام تاریخچه موتلفه را آقای عسگر اولادی به ما گفتند و آن دوره، دوره خوبی برای ما بود که اطلاعات من بسیار زیاد شد.
شهید لاجوردی مهارت خاصی در شناخت ماهیت جریان ها داشت/ شهید هاشمی نژاد دروازه بان مجاهدین بود
باشگاه خبرنگاران جوان: گویا در زندان مشهد افرادی، چون شهید لاجوردی و مرحوم عسگراولادی هم بودند. چه فضای اختلافی در آن زمان بین نیرو های انقلابی و نیرو های مجاهدین خلق وجود داشت با توجه به اینکه گویا شهید هاشمی نژاد در ابتدا از آنان دفاع می کردند و بعد از تغییر ایدئولوژیک ایشان تغییرموضع دادند؟
ترقی: شهید لاجوردی و آقای عسگر اولادی در آن زمان مهارت خاصی در شناخت این جریان ها داشتند و دقیقا این افراد می دانستند که پشت پرده ها و صحبت ها چه بوده است.
همچین از بحث ها و حرف هایی که در جلسات آموزشی مجاهدین خلق در زندان مطرح می شد، اطلاع داشتند. شهید لاجوردی از همان ابتدا معتقد بود که این افراد التقاطی هستند و تفکراتی مخلوط از اسلام و مارکسیسم دارند. من هم زمانی که به این افراد نزدیک و با تفکرات آن ها آشنا شدم، فهمیدم که التقاطی هستند. شهید لاجوردی از همان ابتدا گفت که این ها منافق هستند و قابل اعتماد نیستند و باید مراقب آن ها بود.
بعد از ورود شهید هاشمی نژاد، وضع سخت تر شد، شهید هاشمی نژاد هر زندانی تازه واردی را به گروه مجاهدین خلق هدایت می کرد. طی یکی دو جلسه با شهید هاشمی نژاد به ایشان گفتیم که آن ها در جلسات خود به مسائل انحرافی می پردازند؛ ایشان از مبانی فکری آن ها باخبر نبود و فکر می کرد آن ها مبارزین هستند. بعد از جلسه، شهید هاشمی نژاد از سران مجاهدین درخواست کرد که در مورد مسائل انحرافی توضیح دهند و به شبهات موجود پاسخ دهند. احمد حنیف نژاد و سعید کاشانی که از سخنوران مجاهدین بودند و به مسائل اشراف کامل داشتند، در دیدار با ایشان منکر چنین شبهاتی شدند و به کلی این مسائل را انکار کردند.
شهید هاشمی نژاد انحرافات را باور نکرد و با آن ها فوتبال بازی می کرد و دروازه بان آن ها بود تا سال ۵۴ که در داخل سازمان مجاهدین خلق کودتا شد، مجاهدین اعلام کرد که دیگر از ایدئولوژی اسلامی استفاده نمی کند و تا به حال از اسلام به عنوان پوشش استفاده می کرده است و اکنون دیگر نیازی به این پوشش ندارد و اعلام کردند که ایدئولوژی سازمان مارکسیستی لنینیستی است و موضع خود را علنی کردند.
خاطرم هست که شهید هاشمی نژاد بسیار عصبانی شد و تا صبح بر سر احمد حنیف نژاد و سعید کاشانی و سران مجاهدین در زندان فریاد می کشید که چرا او را فریب دادند و به او دروغ گفتند و پس از این ماجرا شهید هاشمی نژاد مخالف سرسخت این گروه تبدیل شد.
بعد از زندان در جلسه ای به مقام معظم رهبری گزارش اتفاقات زندان را دادیم و ایشان متوجه حرکت های مجاهدین شدند، اما گفتند، چون مبارزه اصلی ما با رژیم هست، فعلا خود را با این گروه درگیر نمی کنیم.
تفکر فردی را که مجاهدین سه ماه روی او وقت گذاشته بودند، در یک ربع تغییر دادم
باشگاه خبرنگاران جوان: گویا شما در زندان از سوی مجاهدین خلق تحریم شده بودید و اجازه نمیدادند که با هیچ کس صحبت کنید، چرا چنین فضایی شکل گرفته بودید، گویا از شما پیش اقای عسگراولادی هم شکایت کرده بودند؟
ترقی : طلبه ای به نام خرسندی که از طریق شهید هاشمی نژاد هدایت شده بود که در جلسات مجاهدین خلق شرکت کند.بعد از چند هفته متوجه شدیم که تفکرات این طلبه تغییر کرده و دیگر نماز نمی خواند و عبادت های خود را جدی نمی گیرد و به نوعی مبانی فکری اش تغییر کرده است.
وقتی با او صحبت کردیم، متوجه شدیم که در آن جلسات اقتصاد مارکس و فرضیه داروین درس می دهند و آیات قرآن را تحریف می کنند و فقط قسمت هایی از قرآن مانند سوره توبه را قبول دارند. در یکی از صبحگاه ها طبق عادت معمول مشغول ورزش و دو صبحگاهی بودیم، مهدی ابریشمچی جلوی من می دوید، که من با خرسندی هم صحبت کردم و ذهن او را برگرداندم و استدلال کردم که این دیدگاه ها همه غلط است و این طلبه مجددا تغییر کرد.
روز بعد مهدی ابریشمچی، کاظم شفیعی ها و سیدی کاشانی که از سران مجاهدین خلق بودند، با توپ پر خدمت آقای عسگر اولادی آمدند و از من شکایت کردند که ما سه ماه است بر روی این طلبه کار کردیم و شما باعث شدید که تفکرات خود را کنار بگذارد. آقای عسگر اولادی هم به آن ها گفت که شما باید فکری به حال خود و تفکرات خود کنید که شخصی را سه ماه آموزش می دهید و با یک ربع حرف زدن، تفکرات او تغییر می کند.صبح روز بعد مجاهدین اعلام کردند که هیچ کس از مجاهدین خلق، حق هم صحبتی با من را ندارد و هم صحبتی با من را تحریم کردند.
در زندان در هر بند هر روز چند نفر مسئول شهرداری بند بودند و امورات تمیزکاری و موارد دیگر که مرتبط با بند می شد، را انجام می دادند، مجاهدین خلق یک نفر مراقب برای من گذاشته بودند که به محض اینکه از سلول بیرون می آمدم مرا تحت نظر داشتند که افرادی از مجاهدین خلق با من صحبت نکند.چنین جوی در زندان حاکم بود و ما از همان ابتدا با تفکرات این افراد آشنا شدیم. ما با فردی اختلافی پیدا کردیم به نام مجد، که پیش نماز منافقین بود.
باشگاه خبرنگاران جوان: یعنی گروه گروه نماز می خواندید؟
ترقی: بله یک نماز جماعت را مجاهدین برگزار می کردند و ما به صورت تکی نماز می خواندیم. ما حتی غذای خود را جدا کرده بودیم، چون آن ها با کمونیست ها غذا می خوردند، ما از دیگ، سهمیه خود را در قابلمه می ریختیم. جدا می کردیم.
فردی را از حزب اخراج کردم که بعدا شهید هاشمی نژاد را ترور کرد
باشگاه خبرنگاران جوان: داستان ورود شما به مسئولیت تشکیلات حزب جمهوری اسلامی در خراسان چه بود گویا شهید هاشمی نژاد با توجه به رویه شما در زندان چنین خواسته ای را از شما داشتند؟
ترقی: بله، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به سابقه ام مدتی مسئولیت حزب جمهوری اسلامی را عهده دار شدم و از خراسان رابط شدم که جلسات هفتگی درس شهید بهشتی در تهران شرکت کنیم. هر پنجشنبه در جلسه درس مغازه هفتگی شهید بهشتی شرکت می کردیم و ایشان مواضع حزب را تدریس می کرد. گاه این جلسات در سالنی که در هفتم تیر ۶۰ منفجر شد و گاهی اوقات در مدرسه رفاه برگزار می شد. بعد از اینکه شهید بهشتی به شهادت رسید این درس را با شهید باهنر دنبال کردیم. بعد از اینکه شهید باهنر به شهادت رسید، این درس را با آقای هاشمی رفسنجانی در نهاد ریاست جمهوری ادامه دادیم و در این چند سال رابط حزب بودم.
بعد از اینکه مجاهدین در سال ۶۰ اعلام درگیری مسلحانه با نظام کردند، شهید هاشمی نژاد درخواست کرد که من مشهد مستقر شوم و حزب را تصفیه کنم و برای دستگیری آن ها کمک کنم.
من از سال ۶۰ به مشهد رفتم و همه افرادی که از طریق گزینش وارد شده بودند، بررسی کردم و از جمله کسانی که اخراج کردم شخصی بود که شهید هاشمی نژاد را ترور کرد. من به آقای هاشمی نژاد تاکید کرده بودم روز هایی که من نیستم شما هم نیایید. این جوان قوچانی بود و در توزیع مجله عروة الوثقی کار می کرد. بعد از دیدن پرونده او متوجه شدم که این فرد عامل نفوذی آن ها بود و برای همین او را اخراج کردم. این فرد زمانی که من در حزب نبودم، برای شکایت از من به دیدار شهید هاشمی نژاد رفت که بگوید چرا مرا اخراج کردید و با نارنجک انتحاری شهید هاشمی نژاد را به شهادت رساند. من هر دفعه که می خواستم ایشان را به دفتر ببرم، خودم می بردم هر دفعه از یک راه جدید و پیچیده می رفتم که هیچ کسی نتواند ما را تعقیب و مراقبت کنیم، اما آن روز شهید هاشمی نژاد با وجود نبودن من به دفتر آمده بود.
رهبری گفتند آقای فرزانه را با وجود آنکه در مکه بودند، جایگزین کنم
باشگاه خبرنگاران جوان: داستان شهادت شهید هاشمی نژاد چگونه رقم خورد با توجه به اینکه گویا موضوع را به رهبر انقلاب که آن موقع دبیرکل حزب بودند اطلاع دادید و ایشان فرموده بودند که بیانه ای در باب شهادت ایشان صادر و در آن اعلام کنید این پرچم هرگز به زمین نخواهد افتاد و آقای فرزانه را به عنوان جانشین ایشان انتخاب کنید! فضای سیاسی در آن چه حال و هوایی داشت؟
ترقی : من در آن زمان در تربت بودم و برای تربیت معلم، کلاس سیاسی داشتم، بلافاصله به مشهد آمدم و بر اوضاع مسلط شدم. در تماسی با مقام معظم رهبری از وی کسب تکلیف کرده و ایشان فرمودند که در مراسم ختم شهید هاشمی نژاد آقای فرزانه را به عنوان جانشین ایشان انتخاب کنم البته آقای فرزانه و عسگر اولادی هر دو مکه بودند و هیچ کسی در خراسان نبود.
باشگاه خبرنگاران جوان: فضای سیاسی در آن زمان چگونه بود؟
ترقی: منافقین در بسیاری از دستگاه ها و جا های دیگر نفوذ پیدا کرده بودند و عوامل آن ها شناخته شده نبودند. این افراد مسلح بودند و خانه های تیمی داشتند و با برنامه فعالیت می کردند. در همان مقطع با توجه به فضای تروری که به وجود آمده بود، تقریبا ایاب و ذهاب شهید هاشمی نژاد را خودم انجام می دادم و در شهر مشهد در همان مقطع ده ها نفر ترور شده بودند.من با آقای فلاحیان که در آن زمان دادستانی انقلاب را برعهده داشتند، برای دستگیری منافقین همکاری می کردیم. من چارت آن ها را تنظیم کرده بودم و سردسته ها و مسئول قسمت ها را شناسایی می کردیم و خانه های تیمی آن ها را پیدا می کردیم و یکی یکی آن ها را دستگیر می کردیم.سردار نوروزی که آن زمان فرمانده کمیته انقلاب در کرمانشاه بود به مشهد برگشته بود و به ما کمک کرد.
منافقان کینه ای عمیق نسبت به نیروهای انقلابی داشتند/ شهید مطهری معتقد بود فکر این افراد منهای اسلامیت است
باشگاه خبرنگاران جوان: ما در این عصر هم شاهد حملات تروریستی از گروهک های ترویستی هستیم، چرا منافقان به فکر حذف نیرو های موثر انقلابی در اوایل انقلاب بودند و فعالیت شما در اوایل سال ۱۳۶۰ تا مهر ماه با همکاری قضات و دادستانی مشهد ـ. آقای فلاحیان برای شناسایی تیم های منافقین به چه صورتی بود؟
ترقی: منافقین کینه ای عمیق نسبت به نیرو های انقلابی مذهبی داشتند. آن ها به صراحت به شهید هاشمی نژاد می گفتند که اگر حکومت به دست ما بیفتد، شما جزو اولین نفراتی هستید که می کشیم.علت آن این بود که مجاهدین حکومت مبتنی بر اسلام و نظام اسلامی را قبول نداشتند و معتقد بودند باید به سمت سوسیالیسم و گرایشات چپ و کمونیستی برویم.
جریان انقلابی که طرفدار امام بود، ماهیت این افراد را بیشتر از همه می شناخت و با این افراد تضاد فکری داشت و مبانی فکری آن ها را قبول نداشت، از امام که این افراد را به نجف راه نداد، کینه به امام پیدا کردند. هر چقدر آن ها رفتند که امام به آن ها تائیدیه بدهد، اما نتوانستند بگیرند و اینکه امام به این گروه تائیدیه نداد، نشان داد که خط امام کاملا با خط این افراد متفاوت است.
آن ها هر جریان متصل با امام را مخالف خود تلقی می کردند خصوصا جریان ما که ماهیت این افراد را افشا می کردیم و هویت این افراد را بیش از دیگران می شناختیم مثلا آقای هاشمی تا سال ها به این افراد کمک مالی می کردند و آن ها را قبول داشتند، اما بعد متوجه شدند و در سال ۵۴ آقای منتظری و طالقانی در زندان متوجه شدند که اوضاع چگونه است.
شهید مطهری با توجه به دیداری که با امام در نجف داشت، زودتر از دیگران به ماهیت این افراد پی برده بود و داغ تر بود. شهید مطهری نسبت به گروه فرقان و موسوی خوئینی ها هم همین موضع را داشت و معتقد بود که تفکرات این افراد، تفکر اسلام منهای روحانیت است و آن ها افرادی هستند که جریان امام را قبول ندارند.
باشگاه خبرنگاران جوان: همکاری شما با آقای فلاحیان در شناسایی تیم های منافقین چگونه بود؟
ترقی: با توجه به شناختی که از این افراد داشتیم، چهره های آن ها را شناسایی می کردیم و آن ها هم دستور دستگیری را صادر می کردند و ما مرتب در معرض ترور بودیم و اکنون در تبلیغات آن ها از ما به عنوان جلاد و جنایت کار آن ها تلقی می کنند.
مردم منزل های خود را دربست با تمام امکانات به ستاد استقبال داده بودند
باشگاه خبرنگاران جوان: در آغاز ایام الله دهه فجر هستیم، من در خاطرات شما خواندم که از یک هفته مانده به ورود امام برای حضور در تهران ثبت نام ها انجام شد و در نهایت سهمیه ۴۰۰ نفری به بچه های مشهد داده شد، مسئولیت هماهنگی در آن روز با چه فردی بود؟ شما از طرف حزب موتلفه رفتید، کمی از جزییات وقایع آن روز برایمان بگویید؟
ترقی: در آن زمان هنوز حزب موتلفه تحت عنوان حزب شکل نگرفته بود. با توجه به ارتباطی که در زندان با آقای عسگر اولادی و تیم موتلفه داشتیم، مجموعه این افراد ستاد استقبال حضرت امام در تهران بودند.زمانی که قرار شد ۴۰۰ نفر را برای استقبال و اسکان به تهران بیاورم، آقای عسگر اولادی در نوفل لوشاتو بود بنابراین من با آقای حاجی حیدری و آقای نیری در ستاد استقبال هماهنگ کردیم و آن ها محل اسکان را برای ما مشخص کردند. حدود ۱۰ اتوبوس راه افتادیم و در خیابان ری کوچه آبشار ساکن شدیم. در آن کوچه حدود ۱۲ منزل بود که صاحبخانه ها، منازل را خالی کرده و با تمام امکانات در اختیار ستاد استقبال گذاشته بودند.
ماجرای پلاکارد پشت سر امام در بهشت زهرا از زبان ترقی
باشگاه خبرنگاران جوان: گویا اقای عسگراولادی هم با شما بودند و با خود پرده بزرگ ۱۲ متری ای از طرف مردم نیشابور تهیه کرده بودید که در فیلم های روز ورود امام به بهشت زهرا درست پشت سر امام دیده می شود. چه کسی پیشنهاد نوشتن این پارچه نوشته را داده بود؟ متن آن چه بود؟ مسیر فوق حدود ۶ کیلومتر بود که مردم متوجه نشدند چطوری و با چه سرعتی آن را طی کردند. کمی از حال و هوای آن روز برایمان بگویید؟ بعد از آن به نیشابور برگشتید؟
ترقی: روز ۱۲ بهمن بعد از نماز صبح جمعیت ۴۰۰ نفری را با اتوبوس به بهشت زهرا بردیم. راه ها بسته بود ماشین ها را در اتوبان آزادگان پارک کردیم و تا بهشت زهرا پیاده رفتیم و با پلاکارد و همه امکاناتی که داشتیم، شرایط را مهیا کردیم. درست پشت سر امام در بهشت زهرا یک پلاکاردی است که این پلاکارد کار ما بود.
باشگاه خبرنگاران جوان: چه کسی پیشنهاد نوشتن متن پلاکارد را داد؟
ترقی: مسئولیت کل جمعیت و پلاکارد ها و وسایل تبلیغاتی بر عهده خودم بود و از نیشابور با خود آورده بودیم.
باشگاه خبرنگاران جوان: در بهشت زهرا با آقای عسگر اولادی بودید؟
ترقی: در گذشته با آقای عسگراولادی در ارتباط بودیم، اما برای استقبال با آقایان نیری و حیدری هماهنگ کردیم. بعد از آن به نیشابور برگشتیم. در نیشابور مسئولیت شبکه اطلاع رسانی انقلاب متصل به روحانیت مبارز بود، این شبکه اطلاع رسانی به گونه ای بود که هر خبری که رخ می داد باید در دو نوبت صبح و بعد از ظهر به تلفن خاصی منعکس می کردیم و بچه های انقلابی ارتباط را برقرار می کردند و ما این خبر ها را به تهران منتقل می کردیم و آن ها به امام می رساندند.
زمانی که امام در پاریس بود از طریق شهید مطهری و مرحوم طبسی و محتشمی اخبار ایران به گوش ایشان می رسید و در جریان ریز تغییرات و اتفاقات قرار می گرفتند و ایشان به اوضاع کشور مسلط بود. بعد از استقبال وقتی به نیشابور برگشتیم، تظاهرات خود را ادامه دادیم، درگیری با عوامل رژیم و تصرف ژاندارمری، شهربانی و دادگستری را انجام دادیم.
در مسجد فیل مشهد برای گوش دادن به سخنرانی رهبری باید روی دیوارها می نشستیم
باشگاه خبرنگاران جوان: کمی از حال و فضای انقلاب در مشهد برایمان بگویید، شما از شاگردان آیت الله هاشمی نژاد بودید؟ آشنایی شما با ایشان چگونه رقم خورد و پایگاه های انقلابی آن زمان مشهد، کدام مساجد بودند؟ از مسجد فیل و مسجد کرامت به عنوان دو مسجد فعال در این حوزه یاد می شود؟ شما در کدام مسجد فعال بودید؟
ترقی: پایگاه های مشهد یکی مسجد فیل بود که شهید هاشمی نژاد در آنجا سخنرانی می کرد، یکی مسجد کرامت و دیگری مسجد کوچکی به نام امام حسن (ع) در خیابان دانش بود که مقام معظم رهبری در آنجا سخنرانی می کردند. ما بیشتر در مسجد کرامت و مسجد امام حسن (ع) حضور داشتیم، ولی جمعیت درمسجد فیل زیاد بود و باید روی دیوار می نشستیم که صحبت های شهیدهاشمی نژاد و رهبری را گوش می دادیم.
باشگاه خبرنگاران جوان: سخنرانی های رهبری را چگونه منتشر می کردید؟
ترقی: در زمانی که در هنرستان شهید بهشتی در میدان تقی آباد مشهد درس می خواندم، انیستیتوی تکنولوژی هم کنار آن بود. در آن دوران جزوه ای را منتشر می کردیم که بخشی از آن امر به معروف و نهی از منکر بود و بخشی دیگر مبارزه با تبشیری و تبلیغات مسیحیت بود. آن زمان تبلیغات تبشیری ها زیاد بود. تایپیستی که در انیستیتو تکنولوژی مشهد کار می کرد، جرات کرد و این جزوه را برای ما در غیر ساعت اداری تایپ می کرد. برای چاپ و تکثیر آن آقای حلبی سردسته انجمن حجتیه در آموزش و پرورش باید مجوز صادر می کرد که ما بتوانیم این جزوه را به چاپ برسانیم، که او مجوز نداد و سرانجام از طریق همان تایپیست انیستیتو تکنولوژی، آن جزوه را به چاپ رساندیم و تعدادی از نسخه های آن را در کشوی میز بچه های هنرستان، انستیتو تکنولوژی و دانشگاه گذاشتیم و تعدادی هم به یکی از دوستان که در دانشگاه تبریز بود، فرستادیم.
باشگاه خبرنگاران جوان: مگر چند جزوه تکثیر شد؟
ترقی: نزدیک به ۱۰۰ جزوه بود که هر کدام ۱۵ صفحه داشت و این جزوه یک مدرک جرم برای ما شد و یکی از چیز هایی که در محاکمه ما بود تکثیر و نوشتن همان جزوه بود.
چماقدران، رباخواران و روحانیون درباری را شناسایی کردیم
باشگاه خبرنگاران جوان: با پیروزی انقلاب اسلامی و اداره امور به دست نیرو های انقلابی چه فضایی در نیشابور صورت گرفت، شما موسس کمیته امداد در نیشابور در در اسفند سال ۵۷ به همراه مرحوم عسگرداولایدی بودید و در شورای انقلاب اداری شهر هم مسئولیت داشتم و امور مختلف شهر در آنجا مورد بررسی و تصمیم گیری میشد. کار محاکمه و خلع لباس روحانیون درباری و طاغوتی و گویا دستگیری عوامل ساواک هم بر عهده شما بوده است، کمی از جزییات آن برایمان بگویید؟
ترقی: در این مسیر مراکز دولتی را تصرف کردیم. یکی از جا هایی که تسخیر کردیم دادگستری نیشابور بود و آن وقت آقای دانش طلب رئیس دادگستری بود و ایشان را گروگان گرفتیم و پشت سر آن سروان میر که رئیس ساواک نیشابور بودند، در دادگستری دستگیر کردیم.
باشگاه خبرنگاران جوان: شما در مشهد و نیشابور رفت و آمد داشتید؟
ترقی: اصل زندگی ما نیشابور بود و پدر و مادر من نیشابور بودند، اما من بین مشهد و نیشابور در رفت و آمد بودم. آن زمان رئیس شهربانی را گرفتیم و به دادگستری آوردیم و به وسیله این افراد، لیست چماقدارانی را شناسایی کردیم که روز قبل از آن، شیشه تمام مغازه هایی را که عکس امام داشت، را شکسته بودند. حدود ۱۰۰ نفر از چماقداران دستگیر شدند. مردم هم داغ و عصبانی بودند و خدمت چماقداران در خیابان رسیدند. از آن به بعد عوامل نخبه ساواکی ها را گرفتیم البته آن زمان شهربانی و ژاندارمری هم تصرف کرده بودیم و این ها در همین دهه فجر انقلاب بود.
روحانیون درباری را بعد از اینکه انقلاب به پیروزی رسید، یعنی از ۲۲ بهمن تا ۱۲ فروردین که روز رای گیری به جمهوری اسلامی بود، کمیته انقلاب اداری تشکیل دادیم و ذیل آن شورای اداری انقلاب بود که چند وظیفه داشت که یکی برخورد با روحانیون درباری بود که این روحانیون معمولا سخنرانانی بودند که از طرف رژیم در مسجد جامع برگزار می شد و برای شاه دعا می کردند و پول می گرفتند و آن ها را دعوت کردیم و برای تک تک آن ها کیفرخواست نوشتم که کار های شما خلاف اسلام بود و آن ها را محکوم به خلع لباس می کردیم و از او تعهد می گرفتیم که دوباره آن را نپوشد. فکر می کنم حدود ۴ تا ۵ نفر را خلع لباس کردیم.
تعدادی رباخوار بودند که خون مردم را می مکیدند و آن ها را دستگیر کردیم و پول ها و چک ها و سند های مردم را از آن ها گرفتیم و تسویه حساب کردیم و مردم را از دست آن ها خلاص کردیم.
عوامل ساواک معمولا از شهر ها فرار می کردند. یکی از ساواکی های مشهد به نیشابور فرار کرده بود فردی به نام آتشی بود که از شکنجه گران ساواک بود، او را به وسیله یک ارتشی قبل انقلاب شناسایی کردیم و تحویل دادگاه مشهد دادیم که پرونده سنگینی داشت و اعدام شد. دو شکنجه گر در مشهد، بابایی و حسینی بودند و یک شکنجه گر با نام ناهید بود که طرح ترورش را هم در زندان کشیدند و منافقین او را کشتند.
شخصیت کاریزماتیک امام ناشی از خلوص او بود/ امام به جوان اعتماد به نفس می داد
باشگاه خبرنگاران جوان: اگر بخواهید ویژگی خاصی از امام را برای نسل جوان بازگو کنیم چه مولفه ای به نظر شما برای نسل جوان جذاب است که روی آن کار نشده است؟
ترقی: امام یک شخصیت کاریزمایی بود که در واقع شخصیت کاریزماتیک ایشان موجب شد که هر جوانی چشمش به ایشان می افتاد، بی اختیار گریه می افتاد و تحت تاثیر حرف ایشان قرار می گرفت؛ و این تاثیرگذاری ناشی از نماز شب و راز و نیاز باخدا و پیوند با خدا و اهل بیت بود که آن قدر ذوب در خدا بود و اخلاص داشت که شخصیتش را به اهل بیت (ع) نزدیک کرده بود و قدرت نفوذش بالا بود و علت اصلی جاذبه امام شخصیتی متکی بر تقوا و پرهیزگاری و نماز شب و راز و نیاز با خدا و الهی بودن ایشان بود.
دومین ویژگی ایشان قدرت فهماندن مطالب به افراد و جامعه بود؛ به قدری ایشان در الفاظ و ادبیات ساده حرف می زد و دنبال کلمات سخت و علمی نبود که بعضی ها پز آن را می دهند و با زبان مردم می توانست به راحتی حرف بزند ومی توانست هر آنچه که از دلش بربیاید، بگوید و به دل مردم بنشاند و این خیلی مهم بود.
سومین عامل اعتماد به نفسی بود که امام راحل به جوانان می داد؛ به قدری او را به آینده امیدوار می کرد و اعتماد به نفس می داد که جوان احساس می کرد که می تواند با خیلی از مشکلات دست و پنجه نرم کند و دور کردن انسان از احساسِ نمی توانم و نمی شود، برای جوانان لذت بخش است و اول زندگی همه برای او آیه یاس می خوانند که زندگی مشکل است و گرفتاری دارد، اما امام چنان روحیه ای به جوان می داد که هیچ مرزی برای کار و مشکلات خود احساس نمی کرد و به راحتی به سمت شکافتن مشکلات می رفت.
یک رادیوی قدیمی را برای ترویج تفکر جمهوری اسلامی به فرستنده تبدیل کردیم/ روزی دوبار بالای یک ساختمان ۱۰ طبقه بدون آسانسور می رفتیم
باشگاه خبرنگاران جوان: داستان تشکیل رادیو انقلاب اسلامی در آن برهه چه بود. گویا با این رادیو صدای انقلاب اسلامی نیشابور را برای اطلاع رسانی به مردم برای حضور در برنامه های انقلاب و انتشار بیانیه های روحانیت مبارز شهر و شورای انقلاب اداری نیشابور و تبلیغ برای رفراندوم جمهوری اسلامی هر روز به کار می گرفتید؟ مسئولین هم از این اقدام شما حمایت کردند؟
ترقی: ما احساس می کردیم که اگر بتوانیم پیاممان را به مردم برسانیم، کارمان بیشتر و سریعتر پیش می رود. خصوصا وقتی که احساس می کردیم بعد از پیروزی انقلاب، رقابت بین جریان های سیاسی برای تعیین نوع حکومت بالا می رود و عده ای می گویند جمهوری دموکراتیک و عده ای از جمهوری مطلق حرف می زنند.
این برایمان مهم بود که مردم چه نظامی را می خواهند جایگزین کنند و آنجا بود که به فکر افتادیم رادیو درست کنیم که این رادیو بتواند روی ارزش ها تبلیغ کند و افکار مردم را هدایت کنیم.
باشگاه خبرنگاران جوان: با چه کسانی این تصمیم را گرفتید؟
ترقی: خود من تصمیم گرفتم و به یکی از اقوامی که در رادیو کار می کرد از او پرسیدم آیا می تواند رادیو را به فرستنده تبدیل کند؟ گفت: کاری ندارد و سپس رادیوی قدیمی لامپی را تبدیل به یک فرستنده کرد و ما آن را در یک ساختمان نیشابور بود که ۱۰ طبقه بود و آن را فردی به نام آشنا ساخته بود بردیم. اما آسانسور نداشت و آن زمان هم آسانسور مد نبود و در مشهد هم چنین ساختمانی نبود برای همین باید ۱۰ طبقه بالا می رفتیم و دیدیم جایی که آنتن بتواند به کل نیشابور برسد و شعاع آن زیاد باشد، فقط آن ساختمان است. رادیو را در پشت بام بردیم و سقف را تعبیه کردیم و روزی دو دفعه صبح و عصر از پله ها بالا می رفتیم و شروع به اجرای برنامه می کردیم. این رادیو تا شعاع ۵۰ کیلومتر صدای ما را پخش می کرد.
باشگاه خبرنگاران جوان: محتوای آن چه بود؟
ترقی: سرود های انقلابی می گذاشتیم، متنی را تهیه می کردم که خودم صحبت می کردم در رابطه با جمهوری اسلامی ایران که مردم به جمهوری اسلامی رای دهند و در واقع تبلیغ جمهوری اسلامی بود و به دنبال آن اطلاعیه های امام را می خواندم. مسئولین هم وقتی می دیدند کاری ابتکاری انجام شده، ازاین رادیو استقبال کردند.
باشگاه خبرنگاران جوان: مردم چگونه از ساعت و زمان رادیو باخبر می شدند؟
ترقی: همه به هم دیگر خبر می دادند. آن وقت که رادیو موج های زیادی نداشت و وقتی پیچ را باز می کردیم بالاخره یکی از موج های FM رادیوی ما را می گرفت و ما در رادیو تاکید می کردیم که این صدای انقلاب نیشابور است و آن وقت آقای محلاتی اعلام کرده بودند اینجا صدای انقلاب ایران است. بعد از چند وقت بعد از اینکه رفراندوم برگزار شد یک نفر از رادیو مشهد پیش ما آمد و با ما مصاحبه کرد که شما چنین رادیویی را درست کردید و ما این صدا را در مشهد داشتیم و بعضی از شب هایی که هوا صاف بود صدای رادیو به مشهد هم می رسیده است واین رادیو تقریبا تمام منطقه نیشابور را در بر می گیرد و با اینکه امکانات محدود بود، اما وظیفه خود را انجام دادیم. بعد از پیروزی انقلاب در سال ۵۸ من با سابقه ای که داشتم در رادیو تلویزیون تهران مدتی در شبکه خبر، مسئولیت کنترل اخبار را داشتم. آن زمان دولت بارزگان روی کار بود و قطب زاده رئیس بود و از طرف هیئت نظارت بر صداوسیما به عنوان مسئول کنترل خبر بودام که هر خبری را می آمد، چک می کردم و هر خبری را که تائید می کردم گوینده آن را می خواند.
مشاهده متن اصلی خبر در سایت باشگاه خبرنگاران |