Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
FA
آفتاب یزد- امید کاجیان : حزب موتلفه . حمیدرضا ترقی دو واژه جدانشدنی از همند. آشنایی ترقی با موتلفه به چند سال پیش از انقلاب بر می گردد.
زمان هایی که فعالیت های مبازراتی داشت و روزگاری را هم در زندان سپری می کرد . ترقی از اصولگرایان سرسختی است که بعد از گذشت سال ها ، همچنان روی حزبش نیز تعصب دارد و با ولع خاصی از آن می گوید و خوب مشخص است که به راه و خطی که در آن رفته ایمان دارد . با ترقی درباره انقلاب سخن می گوییم ، از موتلفه می پرسیم ، از خاطرات انقلابش .از اصلاح طلبان ابتدای انقلاب . در ادامه گفتگوی ما با عضو شورای مرکزی حزب موتلفه را می خوانید .
آقای ترقی 40 سال از انقلاب میگذرد! می خواهم از شما به عنوان یک چهره انقلابی که از دیرباز خط مشی اصولگرایی را برگزیده است، بپرسم که از دیدگاهتان دستاوردهای انقلاب در این چهار دهه چه بوده اند . شما که برای مبارزه با شاه هر آنچه از دستتان بر می آمد انجام داده اید وضعیت کنونی را چقدر باب میلتان می بینید ؟
ما در انقلابمان دنبال حکومت اسلامی بودیم ، اما طبیعتا رسیدن به این خواسته نیاز به طی یک فرآیند طولانی دارد؛ فرآیندی که بخشی از آن طی شده و بخش دیگر آن هنوز به زمان نیاز دارد، یعنی دولت سازی اسلامی و جامعه سازی اسلامی زمانبر است . آن حکومت اسلامی که شعارش را میدادیم به مرور محقق می شود. ما شعار استقلال می دادیم و اکنون در بسیاری از زمینهها به این استقلال دست پیدا کردیم، تنها کشور مستقل دنیا هستیم که هیچ قدرتی نمیتواند به ما زور بگوید و در تصمیمات کشور و مسئولان ما دخالت کند.ما آزادی را شعار دادیم تا در واقع از زیر یوغ استکبار نجات پیدا کنیم و آزاد بتوانیم در عرصه سیاسی- اجتماعی به این آزادیهایی که در چارچوب اسلام است دست پیدا کنیم، در کنار اینها شعار اصلی مان تحقق عدالت در جامعه بود که عدالت را نیز در حال حاضر تا بخش قابل توجهی توانستهایم محقق کنیم. در گذشته ، دسترسی به درمان، آموزش، بهداشت، راه، برق، آب، گاز و... امکانپذیر نبود اما در حال حاضر بخش قابل توجه جامعه ما توانسته به همه اینها دسترسی پیدا کند، در حالیکه در گذشته عده خاصی میتوانستند به آن برسند. رفتن به دانشگاه، امروز دیگر محدودیت ندارد و یک فرد اگر فقیر هم باشد میتواند با کمک دستگاه های حمایتی به دانشگاه راه پیدا کند. طبیعتا در گذشته کسانی که از قشر ضعیف جامعه بودند، نمیتوانستند به امکانات امروز دست بیابند. اما امروز به دلیل اینکه امکان تحصیل برای این افراد فراهم شده آن ها میتوانند به آنچه که میخواهند، برسند، امروز افراد زیادی که زیر پوشش کمیته امداد بودند، به برکت نظام جمهوری اسلامی به استاد دانشگاهی، فرمانداری و استانداری
و نمایندگی مجلس به سفارت و به خیلی از موقعیت های
کشوری دست پیدا کردند. بنابراین ما توانستیم
تا حدودی به اهداف انقلاب برسیم ، اما طبیعتا تا انقلاب بخواهد به نتیجه کامل برسد و آن فرآیندش را طی کند نیاز به زمان دارد . ما باید برخی از این اهداف و آرمانها را در پایان مسیر انقلاب بیابیم و نمیشود در نیمه راه توقع تمدن نوین اسلامی، یا توقع پیاده شدن کامل اسلام در جامعه را داشت، در نیمه راه نمیتوان توقع عدالت کامل و عام را در همه زمینهها داشت. بنابراین نیاز است در این زمینه هنوز روحیه انقلابی حفظ شود و روحیه جهادی در مدیران را تقویت کنیم تا بتوانیم به سرعت این مسیر را برای رسیدن به آرمانهایمان طی کنیم.
مشخصا فکر میکنید اهداف انقلاب در چه زمینههایی محقق نشده و دلیل آن چیست؟
به هر حال هنوز در دولت سازی اسلامی به آنچه میخواستیم، نرسیدیم، دلیل آن نیز این بوده که در کادرسازی نیروهایی شبیه نیروهای طراز اول انقلاب ضعیف عمل کردیم، در جامعه پذیری دینی که مقدمه جامعه سازی اسلامی است هنوز نتوانستیم توفیق پیدا کنیم به خاطر آنکه در سرمایهگذاری برای جامعه پذیری در کشور دینی و کار فرهنگی در کشور ضعیف عمل شده است . بودجه فرهنگی که باید صرف جامعهپذیری دینی شود، متاسفانه بسیار کم است، با یکی دو درصد از بودجه واقعا نمیشود این کار عظیم را انجام داد. در این موارد انقلاب کمی عقب است . در حل مسائل اجتماعی هم همین طور. از آن طرف دشمن هم سرمایهگذاریاش بسیار عظیم است اما ما در مقابله با آسیبهای اجتماعی سرمایهگذاری زیاد و به اندازهای نداشتیم، از این رو به آنچه میخواستیم نرسیدیم، در حوزه اقتصاد چالشها بسیار زیاد است و ما نیازمند این هستیم که با اتخاذ سیاستهای اقتصاد مقاومتی که نظام تعیین کرده است سیر عدالت اجتماعی و رفع تبعیض را طی کنیم، ما باید از بین بردن گلوگاههای فسادانگیز را جدی تر دنبال کنیم، البته کمبود نیروی انسانی متعهد، متخصص و کارآمد در این رشته و عدم توجه به سیاستها، مشکلاتی را در کشور فراهم کرده است.
از دیدگاهتان بزرگترین مخاطراتی که جامعه امروز با آن روبه روست و میتواند این موضوع در آینده خسارات جبران ناپذیری برای کشور داشته باشد، چیست ؟
بزرگترین مخاطرات در واقع ضعف دینی مردم و ضعف کارآمدی مجریان و عدم تعهد مسئولان و بی توجهی به سیاستهای کلان کشور و در نهایت عدم بصیرت در شناخت توطئههای دشمن است که بسیار مشکل ساز می شود .
اگر بخواهید به مقایسه ای از آنچه که از انقلاب میخواستید و آنچه که امروز از انقلاب دارید بپردازید چه خواهید گفت ؟
همانطور که گفتم صددرصد خواستههای ما زمانی محقق میشود که این خواسته ها در زمان به نتیجه برسد، ما باید مسیری که برای دستیابی به اهداف اصلی انقلاب داریم را طی کنیم اما تا زمانی که در نیمه راه هستیم میتوانیم بگوییم که به 50 درصد آرمان هایمان در این زمینه رسیدیم.
آقای ترقی! شما چه زمانی با حزب موتلفه آشنا شدید، این آشنایی مربوط به قبل از انقلاب بوده یا بعد از انقلاب؟
من در زندان و در سال 53 با آقای عسگراولادی و اعضای موتلفه که به خاطر قضیه اعدام انقلابی حسنعلی منصور که دستگیر شده و در زندان بودند با اعضای موتلفه آشنا شده و به آنها پیوستم.
قبل از آن از حزب یا گروهی نبودید؟
خیر! فقط در درس مقام معظم رهبری و شیخ هاشمی نژاد و... این شخصیتها بودم.
دلیل زندان رفتنتان چه بود؟
مبارزه با حزب رستاخیر و ترویج دیدگاههای حضرت امام (رضوان الله) و فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی که برای جوانان داشته ام.
مشخصا چه فعالیتهایی میکردید و چگونه دستگیر شدید؟
اطلاعیهای علیه حزب رستاخیز نوشته بودم به محض اینکه حزب را رژیم اعلام کرد آن اطلاعیه به دست ساواک افتاد، دوم اینکه خبرهایی را در هنرستان برای جوانان چاپ کرده بودم که آن هم جزو جرمهای من بود، رساله حضرت امام را تهیه و بین نیروهای علاقه مند و مقلد امام توزیع کرده و سخنرانیهای متعددی در جلسات مذهبی بین جوان ها، علیه رژیم و طاغوت داشتم که مجموعه اینها جرائمی بود که برایم به واسطه آن می خواستند در دادگاه حکم ببرند.
تمام این فعالیتها و کارهایی که کردید قبل از آشناییتان با حزب بوده است؟
بله!
به هر حال باید، رابطهای یا تشکیلاتی یا سازمانی برای انجام این گونه فعالیتها باشد، آیا صرفا با نگاه شخصی تصمیم به توزیع اطلاعیه ها، سخنرانی و... می گرفتید؟
بله! برخی از آنها تصمیمات شخصی و بعضی نیز تصمیمات گروهی از جوانان بود که با آن ها کار میکردیم. منتها هر کس به سهم خودش در این زمینه دل و جرات داشت تا جلو برود و فعالیت کند و کسی تابع تشکیلات خاصی نبود.
یعنی آن گروه اسم خاصی نگرفت.
نه!
شما چند بار زندانی شدید؟
سه بار! یکبار آن طولانی بود اما بعد از آنکه از زندان بیرون آمدم، دوبار دیگر نیز دستگیر شدم تا اینکه روزهای انقلاب رسید.
معمولا دستگیری و زندانتان چقدر طول می کشید؟
یک مورد یک هفته تا زمان دادگاه بود. یک مورد دیگر هم بازداشت موقت بود که نتوانستند مدرک یا سندی پیدا کنند و مرا آزاد کردند و رفع اتهام شد.
بر چه اساسی میگویید شما را میگرفتند وقتی مدرکی نبوده یا شما چگونه میتوانستید مدارک را پنهان کنید؟
به هر حال مخبرین به ساواک اطلاع میدادند که فلانی کتابها، نوشتهها یا اعلامیههایی پخش میکند یا سخنرانی دارد،برای دستگیری من میآمدند ، اما هیچ گاه
نمیتوانستند مدرک گیر بیاورند و چیزی از من دستگیرشان نمی شد . مخفی کاری من دقیقتر بود.
هیچ وقت جرمتان ثابت شد ؟
آنها همه شان میدانستند که من چکار میکنم، اما نمیتوانستند با مدارکشان دادگاه آن موقع را قانع کنند ، چند بار هم که مرا دستگیر کردند و مدارکی علیه من جمع کردند که در دادگاه من طبق قانون اساسی همان رژیم سابق توانستم آنها را محکوم کنم و دادستان، شهربانی را محکوم به عذرخواهی از من و جبران صدماتی که به من زده بودند، کرد حتی حکم دادند که آنها باید پلاکاردها را به من برگردانند.
پلاکاردهایی که علیه شاه بود را برگرداندند؟!
بله! البته پلاکاردهایی که آن زمان بود، طبق قانون اساسی تهیه شده بود و نتوانستند آنها را چیزی علیه شاه تلقی کنند ولی محتوای پلاکاردها تماما علیه ساختار و وضعیت کشور بود. اما نمیتوانستند این را بهانهای برای محکوم کردن من یا برخورد و درگیری با من کنند.
روند دادگاههای آن موقع سریع انجام میگرفت؟
البته چون تعداد نفراتی که آن موقع در این رخدادها دستگیر میشدند کم بودند، طبیعی بود که زمان تشکیل دادگاه طولانی نبود ولی به هر حال
4-5 روز طول کشید تا روند دادگاه طی شود دادگاهی که البته ماموران را محکوم کرد.
یعنی دادگاه همان موقع ، ساواک را محکوم کرد نه شما را؟
نیروهای ضد اطلاعات شهر و شهربانی را که دست به دستگیری من زده بودند را محکوم و ملزم به جبران خسارت کردند.
برخورد ماموران چگونه بود؟ شکنجه هم شدید؟
مرا کتک زده بودند اما همان کتک زدن هم جزو مواردی بود که دادگاه به نفع من حکم داد و گفت بابت این کار باید هم از من عذرخواهی کنند و هم اگر نیاز به معالجه دارم این کار را باید انجام دهند.
آقای ترقی! اشاره کردید به آشناییتان با حزب موتلفه، اینکه چرا موتلفه را انتخاب کردید؟ با توجه به اینکه امام(ره) هم نسبت به مبارزات مسلحانه موضع صریحی نداشت اما موتلفه پروندهای مثل ترور حسینعلی منصور و...
ترور نه اعدام حسنعلی منصور.
چرا جذب موتلفه شدید، چه چیزی در موتلفه دیدید ؟
اولا من در جوانی مقلد حضرت امام و طرفدار دیدگاههای حضرت امام بودم و پای صحبت و درس حضرت امام می نشستم .تنها گروهی که امام آن را در خانه خودش تاسیس کرده و به آنها در قیام 15 خرداد اعتماد کرده بود و گروهی که راه و خط را از امام میگرفت موتلفه بود برای همین این موضوع باعث شد تا هر کسی به موتلفه بتواند اعتماد کند و به سلامت این گروه اطمینان داشته باشد. بنابراین طبیعی بود که در میان همه گروههای سیاسی چپ و راست، موتلفه را انتخاب کنم.
بعضیها تعبیر میکنند خط مشی موتلفه تند بوده است؟
من خط مشی موتلفه را معتدلترین خط مشی در بین همه جریانات سیاسی میدانم برای اینکه خط مشی اسلام، خط مشیای است که مبتنی بر منطق است و به هیچ وجه نیز قبول ندارم که خط مشی موتلفه تند است.
به هر حال حزب موتلفه در قبل انقلاب از معدود احزاب کاملا اسلامی متشکل و متفاوت از گروه های دیگر بوده است . این موضوع از موتلفه یک گروه قوی مبارز ساخته بود. اما به نظر میآید بعد از انقلاب هر چه زمان میگذشت این حزب بیشتر به حاشیه میرفت، تا چه اندازه این موضوع را قبول دارید؟
اگر شما در درگذشت آقای حبیبی ملاحظه کنید، میبینید که تمام گروه ها، فقدان آقای حبیبی را تسلیت میگویند، این همه حضور مردم و اظهارنظر شخصیتهای مختلف گروههای داخلی و خارجی را داریم، کدام حزب در ایران است که مثلا اسماعیل هنیه یا سیدحسن نصرالله برای فوت شخصیت های آن تسلیت بگویند. شما یک نفر را در احزاب دیگر میتوان ببینید که چنین واکنشی نسبت به آن ها داشته باشند ؟ شما میتوانید با این اوصاف بگویید حزب ما منزوی است؟
این سوال مطرح می شود که چرا حزب موتلفه در میان گروههایی مثل حزب الله و حماس باید تا این حد مطرح و مهم باشد؟
دلیلش فعال بودن این حزب است تنها حزبی که در میان همه احزاب فعال است حزب موتلفه است.این حزب همواره نسبت به مسائل کشور موضعگیری سیاسی دارد و هم در مسائل داخلی و هم خارجی همواره پیشگام بوده است. کدام حزبی هر هفته چنین موضعگیریهایی دارد که بعد از موتلفه ، دومی باشد؟
فعال بودن حزب یک چیز است، میزان تاثیرگذاری آن چیز دیگر، تاثیرگذاری این حزب در داخل کشور کم شده است، هر چند همان طور که گفتید حماس یا حزب الله لبنان به اندازهای که حزب موتلفه را میشناسند هیچ حزب دیگری را نمیشناسند.
تنها حماس یا حزبالله نیستند که موتلفه را میشناسند، ما عضو کمیته دائمی اتحادیه احزاب سیاسی آسیا هستیم که 350 حزب، عضو آن هستند آن 350 حزب، حزب موتلفه را به عنوان کمیته دائمی یا شورای مرکزی انتخاب کردند، آیا ما را نمیشناختند که موتلفه را انتخاب میکنند؟ حداقل 350 حزب در آسیاست که با موتلفه آشناست. این شناخت ناشی از فعالیت و کاری است که حزب میکند، در حال حاضر در داخل کشور نیز همین طور است، وقتی احزاب مختلف در مراسم و برنامههای حزب شرکت و مشارکت میکنند نیز بیانگر فعالیت ما در داخل ایران است. مثلا اجلاس آی کپ را در تهران داشتیم همه احزاب حتی احزاب اصلاح طلب دعوت شده حضور پیدا کرده، مذاکره و گفتوگو داشتند. در اجلاس فلسطین همه احزاب اصولگرا را دعوت کردیم یا در اتحادیه احزاب سیاسی، از احزاب جهان اسلام دعوت شد که بسیاری از احزاب سیاسی داخل و خارجی در آن حضور داشتند، همه اینها نشان می دهد که حزب هم در داخل و هم خارج فعال است. نمیدانم منظورتان از اینکه میخواهید القا کنید، نفوذ حزب کم شده است، چیست؟ القای چنین مسئله ای را بر چه مبنا و مستندی انجام می دهید؟
من نمیخواهم بگویم موتلفه فعالیت ندارد، بحث من میزان تاثیرگذاری آن (نسبت به اول انقلاب) حتی در ساختار اصولگرایان است، به نظرم موتلفه آنچنان نفوذی ندارد.
شما عدم تاثیرگذاری ما را از چه استنباط میکنید؟
نمونه سادهاش جریان انتخابات ریاست جمهوری است؟
مثلا چه؟! وقتی که ما توانستیم نامزد مستقلی را مطرح کنیم تا آخرین لحظه نیز از آن پشتیبانی کنیم نشاندهنده ضعف است؟
نشاندهنده ضعف نیست نشانه عدم نفوذ است. این را از عدم حمایت اصولگرایان از میرسلیم و البته رای مردم به او میفهمیم.
همین که نامزد حزب شما بدون اینکه تبلیغی از قبل کرده باشد و تنها در مقطع انتخابات مطرح میشود و می تواند حداقل نیم میلیون رای بیاورد، آن هم علیرغم اینکه حزب از پشتیبانی او کنار میرود و پشت کاندیدای اصولگرایان میرود ،چیز کمی نیست ، کدام یک از این احزاب میتوانند نامزد مستقل داشته باشند؟
خود شما هم میگویید که اصولگرایان و حتی اعضای حزب هم از کاندیدایتان حمایت نکردند.
بالاخره وقتی مجموعه اصولگرایان به یک نامزدی مناسبتر و واجد شرایط تر میرسند طبیعی است که از او حمایت کنند کاندیدای ما که اعتراض نکرد،در آخر ما نیز با اصولگرایان
همراه شدیم.
ولی در خود حزب نیز اتفاق نظری روی میرسلیم نبود و دودستگی اتفاق افتاد.
این هم بیانگر تحلیلهای بیرونی جامعه است که ربطی به حزب ندارد وگرنه در خود حزب نیز تصمیم، یک تصمیم منطقی بوده است، چون ما خود تابع جمع بودیم و نمیخواستیم تکروی کنیم، به هر حال تصمیم اصولگرایان در ابتدا این بود که هر سه نفر تا آخر بمانند اما به یکباره یکی کنار رفت و بعد هم حزب بیانیه داد و اعلام موضع کرد.
آقای ترقی! اجازه دهید به زمان انقلاب برگردیم، اگر شما بخواهید موتلفه قبل و بعد از انقلاب را با یکدیگر مقایسه کنید به نظرتان در مواضع این حزب چه تغییراتی اتفاق افتاده است؟
موتلفه قبل از انقلاب، موتلفهای براساس استراتژی مقابله با نظام ستمشاهی بوده و تمام هم و غمش را بر مبارزه با نظام شاهنشاهی و ترویج نظام مبتنی بر اسلام گذاشته بود. امروز موتلفه در جهت تثبیت و تایید جمهوری اسلامی فعالیت میکند، در جهت تقویت نظام، سیاستهایش را تنظیم میکند، در جهت کمک به استقرار حکومت، تلاش میکند در جهت گسترش تفکر انقلابی اسلامی در منطقه و در جهان اسلام مشغول به فعالیت است، بنابراین این تفاوت ها ی میان موتلفه قبل و بعد از انقلاب در گستره کار و در حوزه فعالیت است. ما تا قبل از انقلاب نمیتوانستیم کار کنیم چون امکان اینکه در انتخابات کسی بتواند از نیروهای متدین رای بیاورد وجود نداشت ما در آن موقع نمیتوانستیم پیشنهاد و برنامهای برای اداره کشور بدهیم اما امروز حزب در واقع کارکرد اصلی خودش را پیدا کرده است. در آن مقطع باید برای آینده کادرسازی میکردیم اما امروز باید این کادرها بتوانند در هر جایی که هستند ایفای نقش و مدیریت را در کشور انجام دهند.
در اول انقلاب علیرغم آنکه حزب موتلفه فعال بود اما چیزی به نام اصولگرایی مانند آنچه که امروز داشتیم وجود نداشت ، اصولگرایی آن موقع چگونه تعریف میشد؟ آیا میشود گفت اصولگرایی از موتلفه شکل گرفته است؟
طبیعتا نیروهای انقلاب بعد از تعطیل شدن حزب جمهوری اسلامی براساس تجربه تشکیلاتی که پیدا کرده بودند همگی فعال شدند و فعالیت تشکیلاتیشان را ادامه دادند، موتلفه نیز از حضرت امام مجوز گرفت تا به صورت مستقل کار تشکیلاتی خودش را دنبال کند، جمعیت اصولگرا نیز در کشور جمعیت وسیع و گستردهای شد که در یک حزب نمیگنجیدند و بر همین اساس با توجه به رهنمودهایی که مقام معظم رهبری دادند و جریان اصولگرایی و تفکر اصولگرایی را تبیین کردند، بر آن اساس جریان اصولگرایی با تکیه بر اصول انقلاب شکل گرفت و این جریان پایبند به اصول و آرمانهای انقلاب بود که این اصول نباید تحت تاثیر شرایط قرار بگیرد یا تغییر پیدا کند. بر مبنای همان روایتی که از امیرالمومنین (ع) است ، اگر جامعه انقلابی اصولش را فراموش کند ، از مسیر اصلی خودش منحرف میشود، بنابراین حفظ اصول انقلاب در فرآیند انقلاب یکی از الزاماتی بود که مورد تاکید مقام معظم رهبری قرار گرفت و از آنجایی که بعضیها این اصول را قبول نداشتند و دنبال چیزی غیر این اصول یا اصلاح این اصول یا تغییر این اصول
یا فراموش کردن برخی از این اصول بودند
از همین رو جناح اصولگرایی برای پاسداری از
اصل های انقلابی شکل گرفت.
از طرفی دیگر از نگاهتان اصلاح طلبان در اول انقلاب دقیقا چه حالتی داشتند ؟از یک طرف نیروهای پیرو خط امام را داریم که به سفارت آمریکا حمله میکنند، از سویی دیگر شاهدیم که مواضع آن ها مواضعی انقلابی تر و بعضا تند هستند آیا آن موقع اصلاح طلبان و اقعا انقلابیتر و ضد امپریالیستی تر از اصولگرایان بودند؟ اصلاح طلبان درآن برهه چگونه تعریف میشوند؟ آن هم در شرایطی که خبری از اصولگرایان (به شکل امروز) نیست .
جریانهایی در ابتدای انقلاب بودند که در میان اعضای آن به هر حال تعادل مبتنی بر هدایتهای رهبری در رفتار و کردارشان مشاهده نمی شد، این عدم تعادل، آنها را معمولا یا به افراط میکشاند یا به تفریط. بنابراین رفتارها و کنشهای سیاسی که از این افراد مشاهده میشود، کنشهای سیاسی بود که نوعا در روند انقلاب چالشبرانگیز بود و سران انقلاب مجبور بودند اولا به خاطر اینکه این جریان، جریان جوانی بود و هیجان داشت را هم حفظ کنند و ثانیا این جریان را به سمت مسیر صحیحی هدایت کنند که بتواند همافزایی با حرکت کل انقلاب داشته باشد، بنابراین این جریان گاهی اوقات حرکاتی انجام میداد که اگر با تدبیر حضرت امام به فرصت تبدیل نمی شد خودش به تهدیدی علیه انقلاب تبدیل میشد. بنابراین نوعا نظام و رهبری با این جریان به خاطر آنکه روحیه جوانی، شاداب و مناسبی داشت مدارا میکرد و حرکات آن را اگرچه ممکن بود از پختگی برخوردار نباشد را ترمیم، تکمیل و اصلاح کرده و به نفع انقلاب از آن استفاده میکرد.
خود شما، حزب موتلفه یا کسانی که امروز به نام اصولگرایان میشناسیم چه موضعگیریای نسبت به افرادی که اکنون لیدرهای اصلاحاتند و به سفارت آمریکا حمله کردند، داشتید؟
آن موقع ما در حزب جمهوری اسلامی بودیم، در راس حزب جمهوری اسلامی شهید بهشتی بود، علیرغم اینکه این افرادی که لانه جاسوسی را گرفتند تمام تلاششان را بر این گذاشتند تا علیه حزب جمهوری اسلامی و سران آن و شهید بهشتی مدرکی را مبنی بر همکاری با آمریکا پیدا کنند و علیرغم اینکه موسوی خوئینیها جزو شدیدتر ین مخالفان حزب جمهوری اسلامی بود، اما حزب جمهوری اسلامی از تسخیر لانه جاسوسی حمایت کرد.و همان طور که امام آن را انقلاب دوم شمردند، حزب هم آن را انقلاب دوم در کشور شمرد و در واقع تسخیر لانه جاسوسی را از جلوههای مبارزه با استکبار جهانی و قطع کردن دست آمریکا از کشور دانست ما نیز از همان موضع حمایت کردیم، آن هم با اینکه میدانستیم چه بعضی از این دانشجویان و چه شخص آقای خوئینیها به دنبال این هستند که آنجا سندی علیه شهید بهشتی پیدا کنند تا به تخریب حزب جمهوری اسلامی و ضربه زدن به آن حزب کمک کنند که نتوانستند به چنین چیزی برسند.
که در واقع بگویند شهید بهشتی با آمریکا رابطه دارد؟
بله!
در زمانی که همه در حزب جمهوری اسلامی بودید، موتلفه چگونه تعریف میشد آیا میتوانست به عنوان حزب مستقل نیز فعالیت کند؟
حزب موتلفه در ابتدای انقلاب و تشکیل حزب جمهوری اسلامی، در حزب جمهوری اسلامی ادغام شد، این اتفاق تا سال 65 که حزب جمهوری اسلامی تعطیل شد ادامه یافت تا اینکه عناصر حزب موتلفه مجددا تجدید تشکیلات کردند و به صورت مستقل باز هم فعالیت خودشان را با نام موتلفه شروع کردند.
دلیل آن ادغام موتلفه و آن نابودی حزب جمهوری اسلامی چه بود؟
ادغام ما به خاطر این بود که دیدیم سران روحانی ای که قبلا با حزب موتلفه اسلامی همکاری میکردند مانند شهید بهشتی، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای انواری، شهید باهنر که همه در شورای روحانیت حزب موتلفه بودند، تشکیل حزب جمهوری اسلامی را دادند، اعضای حزب موتلفه نیز به آن حزب پیوست. اما بعدا وقتی هر یک از این افراد از حزب جدا شدند و مسئولیتهای دیگر را پذیرفتند و حزب جمهوری اسلامی منحل شد، حزب موتلفه با مجوزی که از حضرت امام گرفت به صورت مستقل فعالیت خودش را ادامه داد.
پس مشخصا آن موقع هم چیزی به نام چپ و راست وجود داشت و اساسا گروههایی مثل حامیان موسوی خوئینیها و پیروان خط امام با حزب جمهوری اسلامی و شهید بهشتی مشکل سیاسی داشتند؟
بله! آنها همان موقع هم با جریان روحانیت مبارز مخالف بودند نسبت به آن موضع داشتند و طبیعتا اگر موضعگیری سیاسی آن وقت آقای خوئینیها را نگاه کنید میبینید شدیدا علیه تشکیلات، تحزب و همه اینها موضع میگیرد و با شخصیتهایی مثل شهید بهشتی، شهید مطهری مخالف بود.
|