مدیریت مومنانه وسبک زندگی در مکتب سردار سلیمانی
حمیدرضا ترقی
یادداشت در روزنامه اصفهان زیبا
ابتداً باید بگویم که راه شهید حاج قاسم سلیمانی ایستادگی در مقابل زیاده خواهی نظام سلطه است که خواهان تسلط بر منافع ملت ایران هستند و جنگ امروز هم، جنگ اقتصادی است و منش سردار سلیمانی، یعنی تسلیم نشدن در مقابل مشکلات و موانع پیش رویِ
انسان های بزرگ، شخصیتی چند وجهی دارند و سبک زندگی شان می تواند برای همه انسان ها، خاستگاه پیام های مهمی باشد. سردار شهید حاج قاسم سلیمانی از زمره این نوادر عالم انسانی است و اگرچه تمام عمر خویش را صرف جهاد الی الله نمود، اما برای فعالان عرصه های مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی می تواند الگو باشد. سرمایه های معنوی و معرفتی برخی انسان ها، مثل خوانِ گسترده ای است که هر کس به فراخور شخصیت و فعالیتش می تواند بهره ای از آن داشته باشد.
با توجه به اینکه یکی از مشکلات موجود در کشور، نداشتن ملاک های مشخص برای تشخیص مدیریت اسلامی است، بهره جستن از الگوهای انسانی میتواند بسیار ضروری باشد. شهید سلیمانی به معنای واقعی کلمه یک مدیر انقلابی بود و مدیریت مومنانه، در او متجلی شده بود. مدیریت مومنان، ویژگی های زیادی دارد که در حد استطاعت، پاره ای از آنها را احصاء می نمایم، که البته در شخصیت مالک اشتر انقلاب متجلی گشته بود.
اولین ویژگی مشترک مدیریت سردار سلیمانی و همه فرمانده های شهید انقلاب اسلامی این بود که در قلوب نیروهای تحت امر و رزمندگان، جای داشتند. یک فرمانده،وقتی محبوب نیروهایش است، که باندازه ای که به موفقیت در عملیات و برنامه ها می اندیشد، به نیروهایش هم عشق بورزد. نظام مدیریتی ما بشدت نیاز به رویکردی جدید در خصوص مدیریت منابع انسانی دارد که البته این نگرش، در مبانی دینی ما وجود دارد و هم الگوهایی مثل شهید سلیمانی آن را عملاً محقق نمودند.
سردار اسدبیگی خاطره ای از نامه حاج قاسم به صدام را اینگونه تعریف میکند: «با توجه به شرایط سوریه و تصرف منطقه ابوکمال، سردار سلیمانی مدتی در یک خانه خالی در این منطقه ساکن بود ولی بعد از اتمام کارهایش یک نامهای به صاحب خانه نوشت و از او طلب حلالیت کرد، حاج قاسم در این نامه خطاب به این شهروند سوری نوشته بود که مدتی از خانه شما استفاده کردیم، هزینهای را لای چارچوب در گذاشتهام؛ اگر این هزینه کافی نیست به شمارهای که در نامه نوشتهام زنگ بزنید تا تمام طلبتان را پرداخت کنم».
همرزم شهید سلیمانی دراین رابطه گفت: «وقتی صاحبخانه بعد از آزادی منطقه به خانه خود باز میگردد متوجه نامه شده و عاشق مرام شهید سلیمانی میشود در حالی که او یک فرد سنی مذهبی است که خانوادهاش به خاطر عشق به صدام نامش را «صدام» گذاشته بودند، در حال حاضر با اینکه خانه این مرد ۴۵ ساله توسط داعش ویران شده ولی همچنان دو ستون از آن خانه باقی مانده که روی یکی از ستونها عکس سردار سلیمانی نصب شده است»
سبک زندگی حاج قاسم بسیار معمولی بود؛ معمولی نه به معنای دوری از همه دغدغه ها، بلکه سبک زندگی مومنانه و عاشقانه داشت و ولایت مدار بود، در هر منطقهای که حاج قاسم زندگی می کردند مردم آن منطقه احساس راحتی و آرامش داشتند و از مجالس و محافل و برنامههای این شهید ولایت مدار بهره میبردند، سبک زندگی حاج قاسم، یک سبک ولایی و زهرایی بود، حاج قاسم دلداده ائمه اطهار علیهم السلام علی الخصوص بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیه بود و همگان را به آن توصیه می کرد.
زندگی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بسیار ساده و عادی و بی غل و غش بود حتی با مردم، ارتباط عادی داشت. یک زمانی که حاج قاسم از سوریه برگشته بود ، خودش تنها سوار بر تاکسی شده بود، راننده گفت که «شما خیلی به چشم من آشنا می آیید، شما را شبیه کسی میبینم، حاج قاسم پرسید شبیه کی؟ راننده جواب داد شبیه حاج قاسم! ایشان گفته بود که خودشه»، شهید سلیمانی خیلی ساده و بی آلایش بود که راننده تاکسی در شک و تردید بود. همان لحظه حاج قاسم از راننده پرسید : «وضع زندگیت چگونه است ؟ جواب داد اگر تو حاج قاسم هستی ، فرمانده سپاه قدس هستی و این همه دنیا روی شما حساب کرده و تمامی مستضعفین برای شما دعا می کنند من در زندگی ام هیچ مشکل و دغدغه ای ندارم»، لذا زندگی حاج قاسم این گونه بود، زندگی بسیار عادی و با همه مردم مثل همه، رفت و آمد می کرد.
همیشه بسیار ساده و به دور از هرگونه تجملاتی زندگی می کرد: «وسایل منزل ایشان شاید مربوط به ۲۰ سال قبل باشد و افرادی که به منزل حاج قاسم آمده اند، این حقیقت را تأیید خواهند کرد. حتی مبل های منزل در دو مرحله تعمیر شده اند چرا که ایشان هرگز حاضر به تغییر وضعیت و سبک زندگی در سطح معمولی و رو به بالا نبود، با حقوق سپاه زندگی خود را اداره می کرد و هرگز هیچ درآمدی خارج از حقوق سپاه نداشت و خانواده هم به این شرایط قانع بودند.
منزل ایشان مزین به تصاویر شهدا و دوستان شهیدش است و در اتاق بزرگ منزل ایشان که به عنوان مهمانخانه محسوب می شود هر عصر جمعه روضه خانوادگی برقرار بود، حاج قاسم علی رغم مشغله کاری و دوری از زن و فرزند از اول جنگ تا زمان شهادت، بسیار صمیمی و مهربانانه و مثل یک دوست با خانواده رفتار می کرد.
سردار به فرزندان خود عشق می ورزید و آن ها را ولایی و دوستدار اهل بیت تربیت کرد، نسبت به مسائل و اوضاع روز بسیار حساس بود و مراقبت می کرد که خدای نکرده آسیبی به بچه ها نرسد، حتی در زمان تحصیل از دبستان تا اتمام دانشگاه سعی می کرد حداقل سالی دوبار شخصاً به محل تحصیل بچه ها برود و در جریان وضعیت تحصیلی فرزندانش قرار گیرد. نقل است که چند ماه قبل از شهادت، سر زده به مهد کودکی که نوه های دوقلویش حضور داشتند مراجعه کرد و از مربیان مهد احوال بچه ها را جویا شد و از آنجایی که همه ایشان را می شناسند، این اقدام باعث تعجب مربیان آن مهد شد.»
همیشه در اولین فرصتی که به دست می آورد به پدر و مادر سر می زد و احترام خاصی برای آنها قائل بود و معتقد بود یکی از دلائل اینکه خداوند روزی اش را خدمت به اسلام و مسلمین و مظلومان جهان قرار داده دعای پدر ومادر، لقمه حلال و دینداری آنها بوده است.
هیچ وقت کسی ندیده و نشنیده که بالای حرف والدین حرفی بزند و یا خواسته آنها را که عمدتاً رسیدگی به گرفتاری مردم و افراد مراجعه کننده به آنها بود نادیده بگیرد، همیشه سعی می کرد رضایت پدر و مادر را جلب کند چرا که رضایت خدا را در رضایت آن ها می دانست، حتی بچه ها و اقوام را به احترام به پدر و مادر سفارش می کرد. ایشان همیشه دست پدر و پای مادر را می بوسید
آقای شیرازی خاطرات زیادی از توجه و تعصب حاج قاسم نسبت به فرزندان شهدا بیان کرده است. همان حاج قاسمی که دنبال کار بچههای شهداست و به آقای شیرازی سفارش میکند که از بچههای شهدا حمایت کند حتی یک بار در مورد بچههای خودش چنین سفارشی نمیکند. فرزندان سردار سلیمانی هرکدام میتوانستند توی کشور از جایگاه پدرشان استفاده کنند. پسر بزرگ سردار سلیمانی توی پلیس بهعلاوه 10 کار میکند و نیاز داشت پدرش کمکش کند. پسر دیگرش شیرینی فروشی دارد. بقیه فرزندان و دامادهایش همین شرایط را دارند. آنها گاهی در وضع سخت اقتصادی بودند. با موقعیتی که سردار سلیمانی داشت اگر یک اشاره به هر وزیر میکرد میتوانست امکان شغلی مناسبی برایشان فراهم شود. هیچوقت نخواست از نام و مقامش استفاده شخصی کند، میخواست بچههایش سالم باشند و روی پای خودشان بایستند
🔸زندگی شهید سلیمانی اگرچه در بعد مجاهدت نظامی و فرماندهی جبهه مقاومت؛ ظهور و بروز بیشتری دارد لکن برای پی بردن به ابعاد مختلف شخصیت او و فهم اینکه حاجقاسم چطور حاجقاسم شد؛ باید در همه ابعاد به مطالعه منش و سبک زندگی او پرداخت.
🔸مطالعهای که به جوشش یک حاجقاسم واقعی و در دسترس از درون ما و در نهایت، حاجقاسم شدنِ هریک از ما منجر شود.
🔸چه اینکه رهبر معظم انقلاب نیز در دیدار اخیر خود با خانواده و اعضای ستاد بزرگداشت سردار سلیمانی تصریح کردند که "باید همه سعی کنیم خصوصیات او را در خود بوجود آوریم."
🔺 ابعادی از شخصیت شهید سلیمانی و منش فردی اوکه او را واقعیتر از چیزی که عدهای میگویند نشان میدهد اینست که:
فردی واقعی که گاهی مثل همهی ما بود و با عقلانیت و انتخاب مسیر درست؛ "حاجقاسم" شد...
🔺۱_ حاجقاسم اگرچه بارها گفته بود که دختران بدحجاب را هم دختر خود میداند اما هماو بود که به یک مهماندار هواپیمای بدحجاب؛ برادرانه تذکر داده بود که حجابش را اصلاح کند.
و هماو بود که روی جلد کتاب "من زندهام" که عکس بانوی نویسنده چاپ شده بود؛ کاغذ چسباند تا نامحرمی عکس زن ایرانی را نبیند.
🔺۲_ جان او نه تنها برای اهل سنت و دختران بدحجاب سپر بود بلکه حاجقاسم حامی هرکسی بود که برمیگشت و برای قانون نظام جمهوری اسلامی احترام قائل میشد.
او یکی از حامیان بزرگ طرح "ارائه تأمین امنیتی به اشرار تواب" بود.
طرحی که به اشرار جنوبشرق کشور پیغام میداد آغوش نظام اسلامی برای کسانی که توبه کنند و اسلحه را بر زمین بگذارند؛ باز است.
حاجقاسم در این راه حتی فکر کسب و کار اشرار تواب را هم کرد و "طرح احرار" (ارائه چاههای آب به توابینی که کار کشاورزی را آغاز کنند) را به اجرا گذاشت.
🔺۳_ حاجقاسم یک مهماننواز به تمام معنا بود.
ساده بود و سادگی را دوست داشت. اما وای به روزی که احساس میکرد چیزی مهمانش را آزار داده یا از اسباب همان پذیرایی ساده چیزی کم بوده است.
کسی تاب دادوبیداد حاجی را نداشت اگر مثلا غذای مهمانها دیر میرسید.
عصبانی میشد و میگفت شماها میخواهید آبروی مرا ببرید.
و همه فرار میکردند...
🔺۴_ برای رفاقت صحیح حرمت زیادی قائل بود.
همانطور که اگر متوجه میشد فلانی آدم سالمی نیست بلافاصله از او فاصله میگرفت اما هوای رفقایش را هم چنان داشت که نگو و نپرس!
یک بار که در یکی از دولتهای سابق؛ یکی از بچههای لشکر ۴۱ ثارا... شده بود رئیس میراث فرهنگی یکی استانها؛ حاجقاسم دعوتش را برای افتتاح یک دفتر گردشگی کوچک در مرکز استان پذیرفته بود.
برنامه خیلی کوچک بود و ربطش به فرماندهی سپاه قدس هم نامعلوم بود اما حاجقاسم از رفیقش نمیگذشت.
او حتی یکبار در نیمه شبِ برگزاری انتخابات ریاستجمهوری که وقت اخذ رأی به پایان رسیده بود؛ به ستاد قالیباف رفت و به قول خودش با "باقر" دیداری تازه کرد. رفاقت صمیمانه قاسم و باقر؛ زبانزد خاص و عام بود.
🔺۵_ وقت اگر اجازه میداد؛ اهل گشت و گذار بود.
فرزند عشایر بود و میانهی خیلی خوبی هم با طبیعت و محیط زیست داشت.
بارها شده بود که در اقتضای وقت با دوستانش که حالا پیر شده بودند؛ به روستای مادریاش میرفت و در کوه و دشتهای اطراف گردش میکرد.
یادش گرامی و راهش پررهرو باد.
والسلام علیکم و رحمه الله |