نسبت رهبری با مدیریت اجرائی
شرحی برحدیث ولایت حمیدرضا ترقی
با آمدن پیغمبر یک نظام سیاسی به وجود میآید، یعنی هدف این است که یک نظام سیاسی به وجود بیاید که بتواند این اهداف را با تشکیل برنامهها و مناسبات اجتماعی و مناسبات گوناگون بشری تحقّق ببخشد. در این نظام سیاسی، آئین حکمرانی از کتاب خدا گرفته میشود و از آنچه خدای متعال بر پیغمبر نازل میکند، لکن این دستور حکمرانی را چه کسی عمل بکند؟ بدون وجود یک مدیریّت و یک فرماندهی که این دستور عملیّاتی نخواهد شد؛ پس یک مدیریّتی لازم است و این مدیریّت و این راهبریِ اساسی مربوط به خود شخص پیغمبر است؛.. البتّه این راهبری و فرماندهی یک جور نیست؛ در بعضی از موارد خود پیغمبر، شخص شخیص پیغمبر، متکفّل و متعهّدِ این فرماندهی است؛ مثل حضرت داوود، حضرت سلیمان گاهی هم در مواردی پیغمبر حاکمی را معیّن میکند به امر الهی؛ ..بنابراین پیغمبر راهبر است و فرمانده اصلی و گردانندهی اصلی است لکن اجرای کار به دست یک کس دیگری است غیر از آن پیغمبر، که در این مثال طالوت است و امثال آن هم قطعاً در تاریخ نبوّتها کم نیست و زیاد هست. ۱۳۹۹/۱۲/۲۱
سخنان عمیق وجدید رهبر معظم انقلاب در روز مبعث پیامبر در آسیب شناسی ساختار سیاسی کشور و ریشه یابی مشکلات کنونی از اهمیت ویژه ای برحوردار است زیرا تجربه چهل ساله انقلاب به ما می آموزد که علت تاخیر در دولت سازی اسلامی و جامعه پردازی اسلامی را شناخته و آنرا برطرف کنیم تا مرحله سوم انقلاب یعنی دولت سازی اسلامی درچالش جمهوریت 30 سال متوقف نشود تا تحقق مرحله پنجم انقلاب یعنی "جامعه سازی اسلامی " نیز به خطر افتد .
منشاء قانون گذاری درجامعه اسلامی
د راینکه منشاء قانون گذاری در جمهوری اسلامی قرآن و عترت و اسلام است کسی تردید ندارد ، در اصل چهارم قانون اساسی آمده است که :کلیه قوانین و مقررات مدنی ،جزائی،مالی؛اقتصادی ؛ اداری ؛ فرهنگی، تظانی، سیاسی و غیر اینها باید براساس موازین اسلامی باشد. این اصل براطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و فوانین ومقررات حاکم است و تشخیص این امر بر عهده شورای تکهبان است .
بنابر این اگر چه امر قانون گذاری بر اساس اسلام بخاطر عدم عبور بعضی از مصوبات مراجع قانون گذاری از مسیر شورای نگهبان ؛ مثل شورای عالی هماهنگی اقتصادی - شوراهای اسلامی شهر و روستا –وآئین نامه های اجرائی دولت عدم مغایرتش با اسلام مشخص نمی شود وتضمینی بر اسلامیت ان وجود نداردولی قوانینی که از مجرای شورای نگهبان میگذرد عدم مغایرتش با اسلام تایید شده است .
امام خمینی ره با قیام خودش مثل پیامبرکرم ص تظام سیاسی مبتنی بر دین را بوجود آورد و به هدف اولیه خود یعنی جایگزینی یک نظام اسلامی بجای طاغوت دست یافت تا به دیگراهداف انقلاب اسلامی با تداوم حکمرانی برسد .
هدف این است که یک نظام سیاسی به وجود بیاید -حالا اینکه کدام پیغمبر توفیق پیدا کرد این کار را بکند و کدام توفیق پیدا نکرد بحث دیگری است، لکن هدف این است که یک نظام سیاسی به وجود بیاید- که بتواند این اهداف را با تشکیل برنامهها و مناسبات اجتماعی و مناسبات گوناگون بشری تحقّق ببخشد. در این نظام سیاسی، آئین حکمرانی از کتاب خدا گرفته میشود و از آنچه خدای متعال بر پیغمبر نازل میکند، که میفرماید: فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیّینَ مُبَشِّرینَ وَمُنذِرینَ وَ اَنزَلَ مَعَهُمُ الکتٰبَ بِالحَقِّ لِیَحکُمَ بَینَ النّاسِ فیمَا اختَلَفوا فیه؛(۶) «لِیَحکُمَ» یعنی «لِیَحکُمَ کتاب»؛ این کتاب حکم کند بین مردم در آنچه باید انجام بدهند، و حاکم او است در همهی تنظیمهای اجتماعی. این در سورهی بقره است، در سورهی مائده [میفرماید]: وَلیَحکُم اَهلُ الاِنجیلِ بِما اَنزَلَ اللهُ فیهِ؛(۷) انجیل حاکم است؛ یعنی دستور حکمرانی از انجیل گرفته میشود برای اهل انجیل؛ و همچنین در [مورد] پیغمبران دیگر که در آیات «وَ مَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ اللهُ فَاُولئٰکَ هُمُ الکافرون»(۸) و «اُولئٰکَ هُمُ الظٰلِمونَ»(۹) و «اُولئٰکَ هُمُ الفسِقونَ»(۱۰) هست، در همهی اینها آن چیزی که منبع و منشأ حکمرانی است و دستور حکمرانی و برنامههای حکمرانی از آن گرفته میشود، عبارت است از کتاب الهی که به پیغمبر نازل شده است؛ این اصول و اساس در آن [کتاب] است؛ و همهی برنامههای بشری در چهارچوبِ این اصول بایستی گذاشته بشود. ۱۳۹۹/۱۲/۲۱
این قرائت رهبری از اسلام است که باید حاکم بر جامعه باشد . اگر قرائت امام از اسلام مورد توجه مردم قرا ر نمیگرفت
قیام و انقلاب تحقق نمی یافت .
بنابر همین اصل است که در قانون اساسی اولین وظیفه ولی فقیه تعیین سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام است .
رهبری است که با تعیین اعضای فقهای شورای نگهبان ازاسلامیت قوانین مصوب مجلس اطمینان حاصل میکند .
نحوه حکمرانی در جامعه اسلامی طبق قرآن کریم
رهبرمعظم انقلاب در تبیین شیوه حکمرانی پیامبران الهی براساس قوانین الهی به دو شیوه اشاره کردند :
1- شیوه مدیریت مستقیم خود رهبری
2- شیوه مدیریت توسط منصوب رهبری
درنظام جمهوری اسلامی مطابق مباحثی که در مجلس خبرگان قانون اساسی صورت گرفته دو دیدگاه فوق مطرح و وجود داشته است که به نمونه ای از نظرات آیات موسوی اردبیلی و منتظری اشاره میکنم .
جلسه چهل و يكم ؛هيجدهم مهرماه 1358 هجري شمسي
سخنان أيت الله موسوي اردبيلي : رهبري كانديدا بدهد تا تضاد حكومت عرفي و شرعي ازبين برود
بسم الله الرحمن الرحيم.
من با اين اصل اين طور كه تنظيم شده معتقدم هم زيادي دارد و هم كسر دارد البته كسرش را اينجا من متوجه شدم ما راجع به نصب نخست وزير فكر ميكرديم نه به عنوان نصب، به عنوان اينكه بالاخره بايد يك جوري باشد انتصابي، حالا من عرض ميكنم كه خودم چطور فكر كرده بودم انتصابي به مقام رهبري داشته باشد تا اين نحو تضادي كه در فكر من هست و شايد در فكر آقايان هم باشد راجع به حكومت شرعي و عرفي و امثال اينها اين به كلي از بين برود و حداقل ما بگوئيم اين مأذون از طرف او است منتها بحث بر سر اين بود، كانديد بدهد، كانديدهاي ديگر آزاد باشند، كانديدهاي ديگر آزاد نباشند، يك فرض آن هم اين است كه شرايطي كه بعد براي رئيس جمهور تعيين خواهد شد كه من بعد به نظرم رسيد كه بهترين طرز آن اينست مرجع اين كه تشخيص صلاحيت بدهد مقام رهبري باشد اين خودش امضاي او است.
جلسه چهل و سوم بيست و يكم مهرماه 1358 هجري شمسي
آیه الله منتظري - اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم.
من اول از آقاياني كه در اين مجلس حضور دارند خواهش ميكنم به رخ يكديگر نكشيد كه در غرب چگونه رفتار ميكنند و در دنيا چه خبر است و اگر ما مثلا اين طور رفتار بكنيم آنها به ما ميخندند.ما خودمان بشر هستيم و عقل و هوش داريم ملت ايران شعور دارد، هوش دارد و هوشيار است.
ملت ايران جمهوري اسلامي را اختيار كرد و به آن رأي داده است، حالا ميخواهد دنيا اين را بپسندد و ميخواهد دنيا نپسندد.ما در معنويات، دنياي غرب را خيلي از خودمان عقب تر ميدانيم.
حالا آنها توپ و تانك و تفنگ دارند، داشته باشند، مربوط به خودشان هست اگر ما بخواهيم حرفهائي كه در دنيا ميزنند ببينيم چگونه است كه محمدرضا شاهي بود و قدرت هم داشت و دنيا هم از او حمايت ميكرد جاويد شاه هم برايش ميگفتند، پس چه اصراري بود كه ما بيائيم انقلاب كنيم؟ ما بايد حالا انقلاب كرده ايم ببينيم حق و حقيقت كدام است؟ مردم به جمهوري اسلامي رأي دادند و ما حالا ميخواهيم قانون اساسي خود را طبق حكومت اسلامي تنظيم كنيم.
معناي حكومت اسلامي اين است كه بايد دستورات اسلام اجرا شود دستورات اسلام هم بايد زير نظر كارشناس اسلامي باشد و ما هم نگفته ا يم كه هر آخوندي كارشناس اسلام است.
ملاك، عبا و عمامه نيست و ملاك هر آخوندي هم نيست، بلكه متخصص اسلام به نظر ما كسي است كه يك نفري باشد كه عالم در فقه اسلام و مدير و مدبر و شجاع و با تقوا و عادل است.
آيا چنين شخصي با اين خصوصياتي كه ذكر كرده ايم به اندازه يك آدم از اروپا برگشته اي كه شما ميخواهيد او را رئيس جمهور بكنيد، چيزي نميفهمد؟ و يا اگر ما اين آدم فقيه، مدبر و مدير و شجاع و با تقوي و عادل را ميگوئيم فرمانده كل قوا باشد، يعني برود در سربازخانه و به سربازان پيش رو و پس رو بگويد، كه ميگوئيم نميتواند؟ اگر چنين فقيهي با چنين خصوصياتي اختيار و زمام امور كشور و فرماندهي عالي كل قوا را در دست بگيرد بهتر است، يا آدمي كه از امور اسلام آگاهي ندارد؟ جناب آقاي مكارم فرمودند كه ما رئيس جمهور را يك نفر فقيه معين كنيم، ولي ما وقتي ميخواستيم شرايط رئيس جمهور را معين كنيم عده اي گفتند شرايط او غير از ايراني الاصل بودن و مسلمان بودن چيز ديگري نبايد باشد، و ما جرأت نكرديم بگوئيم رئيس جمهور بايد فقيه باشد ما در اينجا اصرار كرده ايم كه لااقل رئيس جمهور از طرف يك فقيه كانديد شود يعني ما گفته ايم كساني كه ميخواهند كانديد رئيس جمهوري بشوند از طرف فقيه تأييد شوند.
مثلاً بگويد كه من اين ده نفر يا بيست نفر را به عنوان كانديداي رياست جمهوري تأييد ميكنم و البته بعد مردم ميروند و رأي ميدهند و هر كس رأي بيشتر آورد او انتخاب ميشود.
يعني در حقيقت مردم او را انتخاب كرده اند، ولي به هر حال عده اي حاضر نشدند كه از وظايف فقيه اين مطلب هم باشد بنابراين در شرايط رئيس جمهور نه فقاهت را ذكر كرده ايد و نه تأييد فقيه را.
يك آدمي كه ميگويد من مسلمانم كافي است كه رئيس جمهور شود.محمدرضا هم ميگفت من مسلمانم و هر سال به كمرش بزند به زيارت امام رضا(ع) ميرفت و آن وقت يك چنين آدمي فرمانده كل قوا باشد به مملكت ضرر نميزند اما يك مجتهد مدبر و شجاع عادل با تقوا و با آن شرايطي كه ما ذكر كرده ايم، را فرمانده كل قوا بكنيم، ايراد پيدا ميكند؟ البته معني فرمانده كل قوا هم اين نيست كه خودش تمام كارها را انجام بدهد بلكه ممكن است به رئيس جمهوري كه اعتماد دارد بگويد در اين مدت اين اختيارات به عهده شما باشد و البته اگر ديد دارد پايش را كج ميگذارد ديگري را به جايش انتخاب ميكند و اين اختيارات را به او ميدهد.
بعضي از ما فكر ميكنيم فرمانده كل قوا يك آدم فقيهي است كه در قم نشسته و او را در سربازخانه ميآورند و ميگويند براي سربازان پس رو و پيشرو كن و اين، با مقام والاي فقاهت او مناسب نيست.
البته مقصود ما اين نيست ما ميگوئيم در حكومت اسلامي بايد قواي مملكت در اختيار كسي باشد كه آشنا به مسائل ديني و اسلامي و دلسوز ملت است، و او كارها را به مباشرت انجام نميدهد بلكه به تنفيذ انجام ميدهد ولي متأسفانه شما در شرايط رئيس جمهور شرط فقاهت را نگذاشته ايد و حتي نگفته ايد كه لااقل يك نفر فقيه او را تأييد كند آن وقت ما بيائيم قدرت قواي سه گانه مملكت را به دست يك آدم الدنگ بدهيم كه از قدرتش سوء استفاده كند خري را ببريم بالاي بام كه ديگر نتوانيم آن را پائين بياوريم آدم مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد ميترسد، و جرأت نميكند قدرت و زمام مملكت را به دست كسي كه فقاهت ندارد و به علوم اسلام آشنا نيست بدهد.ی بیاوردی بیاورد و امروز ما دچار تعارضات حکمرانی شرعی و عرفی بین رهبری و رئیس جمهور نبودیم .
استدلالهای فوق از منظر فقهی دور اندیشانه و صریح است واگر جوسازیهای آن مقطع مخالفان اصل ولایت فقیه نبود ممکن بود رای بیاورد .
با مرور اجمالی در مشروح مذاکرات خبرگان قانون اساسی و شورای بازنگری, به این نتیجه میرسیم که: در مذاکرات خبرگان بررسی قانون اساسی,سال 58 به خاطر جوسازیها و رو در رو نشدن خبرگان در مقام اجرا, با بن بستهای قانونی و اداری, آن گونه که بایسته بود, در مسأله ولایت فقیه و قلمرو کاری او, درنگ نشده بود, در نتیجه, آنچه از تصویب گذشته بود, کاستیهایی است که پس از ده سال, در مقام اجرا, به خوبی خود را نشان داد و بایستگی بازنگری قانون اساسی را بر همگان روشن ساخت.
در شورای بازنگری, با توجه به دیدگاه حضرت امام خمینی در باب ولایت فقیه و قلمرو اختیارات که به روشنی بارها بیان شده بود و آگاهی شورای بازنگری از بازدارنده های قانونی و اجرایی همه اعضا نسبت به این که فقیه, ولایت مطلقه دارد و قلمرو اختیار او بسیار گسترده است, اتفاق نظر داشتند. بحثی که وجود داشت, دنی اجرائی ر چگونگی رسمیّت مطلقه در اصل 57 گردید, آنچه در قانون اساسی به تصویب رسید, با دیدگاه امام خمینی, به طور کاملتری هماهنگی یافت و در قانون اساسی دیدگاه امام تبلور یافت و تفسیری که هم اکنون در باب ولایت فقیه و قلمرو حوزه کاری او مورد پذیرش شورای نگهبان و مدار کار نظام اسلامی است, با قراءتی که امام خمینی از ولایت فقیه ارائه کرده است, هماهنگی و سازواری بیشتری دارد.
تقدم و تاخر انتخاب و تنفیذ مسئول اجرائی
از آنجاکه حکمرانی اجرائی در نظام اسلامی بدون اذن ولی فقیه مشروعیت نداردوطبق مبانی دینی و فقهی و قرانی فقط ولی فقیه است که چون ولایتش به تعبیر امام خمینی ولایت رسول الله است برهستی جامعه مسلط و مآذون است بنابر این هم قبل از انتخاب مردم و هم بعد از انتخاب در قانون اساسی باید به تایید رهبری برسد. بدین منظور بررسی اولیه صلاحیت حکمران اجرائی بر اساس قانون مصوب نمایندگان مردم وسیاستهای ابلاغی رهبری ومعیارهای ارزشی ودینی توسط شورای نگهبان که نیمی از آنهامنصوب رهبری و نیمی منتخب با واسطه جمهور هستند صورت میگیرد لذا دربعضی بیانات رهبری نسبت به نامزدهای ریاست جمهوری ملاحظه کرده اید که معظم له گفته اند همه از نظر من وبنابر نظر شورای نگهبان واجد شرایط هستند و یکسانند . و بعد از انتخاب هم چه امام ره و چه مقام معظم رهبری ؛ تنفیذ خود را مشروط به حرکت منتخب در مسیر قانون اساسی و اسلام دانسته اند.
اما تجربه ثابت کرده است که هرچه دقت و بررسی شورای نگهبان عمیق تر و شاخص گرا تر وبرخواسته از اطلاعات دقیق تر از سوابق و افکار نامزدها باشد احتمال انحراف وکج روی منتخب کمتر خواهد بود ولی بر اساس همین تجربه بنظر میرسد ؛ نه بررسی صلاحیت نامزدها توسط شورای نگهبان براساس ابزار های موجود ونه تنفیذ بعد از انتخاب شدن ؛ رئیس جمهورها مانع انحراف آنها از خط ولایت و رهبری نشده ونوعا زاویه دار شده اند .
ریشه یابی تعارض بین حکمرانی شرعی و عرفی رئیس جمهور
درقانون اساسی اگر رئیس جمهور دچار عدم کفایت سیاسی ودینی شود پس از رای دوسوم مجلس توسط رهبری عزل میشود . اما کنترل او در دوران مسئولیت اجرائی درچارچوب سیاستها توسط رهبری و در چارچوب قانون توسط مجلس
صورت میگیرد ولی کنترل او در حیطه مبانی عقیدتی و سیاسی ؛ وتاثیر نپذیرفتن از مشاورین ناباب یا عوامل نفوذی دشمن مهمترین موضوعی است که با ارشاد و نصیحت و سفارش به تقوا توسط رهبری ؛ امکانپذیر نیست .
گاهی مسئول اجرائی براساس مشورتهای غلط تصمیمی میگیرد که هستی مردم و جامعه و کشور را نابود وخسارت فراوانی به کشور وارد میکند ویا قانونی را به عمد اجرا نمیکند و یا سیاست مفیدی را براساس سلیقه مشاورینش معطل
میکند . در اینجا بلحاظ مبانی فقهی وقرآنی مسئول اجرائی ای که مشروعیت خود را از ولایت فقیه گرفته وباید از او در همه امور تبعیت کند واختیار ولایت در دخل و تصرف در هستی مردم باشرط رعایت اسلام و قانون به او تنفیذ شده ؛
به علت تعارض حکمرانی اش با ولایت که تجلی شرع است به شبه طاغوت تبدیل میگردد.چرا؟
چون دولت نبوی و علوی در مبانی اسلامی برپایه چند ولایت بهم پیوسته و متسلسل تاسیس و دوام می یابد :
الف)-ولایت تشریعی خداوند برمردم
ب)- ولایت پیامبریا امام یافقیه عامل و مجاهدکه برمسلمین ولایت یافته
ج)-ولایت هرمرد و زن مسلمان برخودش برای تحقق حیات طیبه درزندگی فردی و اجتماعی اش
د)-ولایت هرمردوزن مسلمان برسایر مردان وزنان مسلمان ودیگر انسانها از طریق ارائه حیات طیبه وتواصی به حق
ه)-ولایت فقهای حقوق دادن درحل وفصل دعاوی و...(احکام دستگاه قضائی اسلامی)
و)-ولایت متخصصان علوم زیستی که رهبری دینی مکلف به مشورت با آنان است درامورمختلف(مثل تبعیت از ستادکرونا)
1-تضعیف یا قطع ولایت
یا ایهاالذین آمنوااطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم (نساء/59) قطع شدن ولایت ولی امر ازمسئول اجرائی
منتج به قطع ولایت با امام معصوم و پیامبر و خدا میشود چون این ولایت ها در امتداد یکدیگرند ؛ بنابر این اگر ارتباط
حکمران اجرائی با ولایت تضعیف و یا قطع و در تضاد قرار گیرد ؛ مشروعیت حکمران از بین رفته و تفاوتی با طاغوت نخواهد داشت .
ریشه ی بسیاری از دوگانگی ها در کشور را باید دراین موضع جستجو کرد ! هرجا موضع رئیس جمهور و عملکرد او با مواضع رهبری و ولایت فاصله یا زاویه داشته و یا دچار تاخیر شده کشور دچار مشکل وخسارت گردیده است .
2-ولایت ناپذیری مسئول اجرائی، برخود
وقتی حکمران اجرائی تبعیت از وحی وقانون الهی را برای خود واجب نداند و بسوی عمل صالح نرود وقوانین الهی را در زندگی فردی و روابط اجتماعی خود پیاده نکند چطور میتواند اوامر ولی فقیه را در جامعه پیاده کند؟
علت این همه سفارشات رهبری معظم انقلاب به مسئولان اجرائی در سخنرانی ها و جلسات مکرر با انها به تقوا وانس با خدا و نماز شب و التزام عملی به اسلام وپرهیز از اشرافی گری و چرب و شیرین دنیا وقدرت طلبی ورفاه طلبی و...
همین است که مسئولان اجرائی باید در عمل به قوانیت و تکالیف اسلامی الگوی جامعه باشند که( الناس علی دین ملوکهم)
3-ولایت ناپذیری نسل جدید وعوام از خواص اسلام شناس
جامعه اسلامی برای حفظ ساختار اجتماعی و سیاسی خود به وجود دوعامل درجامعه نیازمند است که مقام معظم رهبری درتبیین آنها درروز مبعث چنین فرمودند :
1(بصیرت، به معنای تیزبینی و شناختن راه درست
بصیرت یعنی چه؟ بصیرت یعنی تیزبین بودن و راه درست را شناختن. انسان گاهی اشتباه میکند؛ حالا احتمال اشتباهِ انسانهای ابتدائی و تازهکار که بیشتر است، آدمهای قدیمی و مجرّب هم مواردی اشتباه میکنند راه درست را؛ بایستی مراقبت کرد که انسان در شناخت راهِ درست اشتباه نکند؛ در غبارآلودگی فتنهها بتواند راه را پیدا کند و بفهمد راه درست چیست؛ بصیرت به این معنا است.
۲) صبر، به معنای استقامت در راه درست
صبر یعنی چه؟ صبر یعنی استقامت در این راه، زاویه پیدا نکردن با این صراط مستقیم و پای فشردن بر حرکت در این صراط مستقیم؛ این به معنای صبر است. صبر را بد معنا نکنند، صبر را جور دیگری [معنا نکنند]. البتّه غالباً دشمنان یا کسانی که آگاهی درستی ندارند صبر را بد معنا میکنند؛ صبر یعنی اینکه انسان استقامت بِوَرزد، پافشاری کند، ایستادگی کند، راه را ادامه بدهد، متوقّف نشود؛ این معنای صبری است که در مقابلهی با دشمنان به کار میرود.
تواصی؛ از راههای حفظ جامعه در برابر دشمنان
خب اگر این دو خصوصیّت وجود داشته باشد، دشمن غالب نمیشود. یکی از راههایی که این دو خصوصیّت را بتوان در جامعه حفظ کرد، عبارت است از «تواصی»، همان که در سورهی والعصر هست: وَ تَواصَوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبر؛ مردم یکدیگر را تواصی کنند؛ این زنجیرهی تواصی و توصیه کردن به یکدیگر [برقرار باشد]؛ هم توصیه به حق کنند، راه حق را تأکید کنند، هم توصیهی به صبر بکنند؛ این، همه را نگه میدارد. اگر چنانچه تواصی به صبر و تواصی به حق و بصیرت در جامعه وجود داشته باشد، این جامعه بهآسانی دستخوش تحرّکات دشمن نخواهد شد؛ امّا اگر چنانچه این جریان تواصی که زنجیرهی محافظت مؤمنان است، قطع بشود قطعاً خسارت خواهد رسید: اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسر، اِلَّا الَّذینَ ءامَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحٰتِ وَ تَواصَوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبر؛(سوره والعصر) اگر این تواصی نباشد، خسارت تحقّق پیدا خواهد کرد. خب، دشمن همین عامل مهم را هدف قرار میدهد.
یکی ازاهداف دشمن در جنگ نرم :قطع جریان تواصی در کشوراست
دشمن دو هدف را به نظرما در جنگ نرم دنبال میکند -حالا یک جنگهای آشکار نظامی و سخت و خشن هست که آنها حکم خودش را دارد، امّا جنگ نرم مشکلتر علاج میشود و به یک معنا از جنگ سخت خطرناکتر هم هست- دشمن در این جنگ نرم دو حرکت را انجام میدهد: یکی این است که این زنجیرهی تواصی به حق و به صبر را قطع کند؛ دوّم اینکه حقایق را وارونه نشان بدهد که تبلیغات فراوانی هم دارند که حقایق عالم را راحت بعکس و بدروغ وارونه نشان بدهند. امّا اینکه رشتهی تواصی به حق و صبر را در بین مؤمنان قطع کند، جریان تواصی را قطع کنند، چیز خطرناکی است؛ [اینکه] کاری کنند که مؤمنین به یکدیگر توصیه نکنند، همدیگر را حفظ نکنند، به یکدیگر امید ندهند؛ اگر قطع این جریان، بریده شدن جریان تواصی در جامعه اتّفاق بیفتد، خیلی خطرناک است. این موجب میشود که انسانها احساس تنهایی کنند، احساس نومیدی کنند و ارادهها ضعیف بشود، امیدها کمرنگ بشود، جرئت اقدام از دست برود. وقتی تواصی نبود، این اتّفاقات میافتد؛ و طبعاً وقتی این جور شد، امیدها کم شد و جرئتها کم شد و ارادهها ضعیف شد، قهراً هدفهای عالی و متعالی بتدریج از دسترس دور میشود و کمرنگ میشود و دستنیافتنی به نظر میرسد و به دست فراموشی سپرده میشود؛ که این افسران جنگ نرم ما نباید اجازه بدهند این اتّفاق بیفتد. من یک وقتی گفتم جوانهای ما افسران جنگ نرم ما هستند. جوانها نباید اجازه بدهند یک چنین اتّفاقی بیفتد و باید امیدآفرینی کنند، باید توصیهی به ایستادگی، توصیهی به تنبلی نکردن، توصیهی به خسته نشدن کنند؛ اینها کارهایی است که جوانهای ما که گفتیم افسران جنگ نرم هستند بر عهده دارند. ۱۳۹۹/۱۲/۲۱
امید است نسل جوان کشور که امید آینده جامعه و انقلاب در گام دوم هستند با درک این مفاهیم عمیق مقام معظم رهبری ، با تواصی به حق زمینه روی کار آمدن دولت مطیع رهبری و کارآمد وواجد شرایط را فراهم سازند. |